چکیده
|
علم زبان شناسی پس از فردنان دوسوسور مقدمه ای بود برای شکل دادن به جریانی در نقد ادبی که منتقدین آنرا ساختارگرایی نامیدند. مکتبی که بنیان های اساسی اش بر روش «کمینه سازی» الگوهای مشابه داستان های اساطیری در فرهنگ ها و سرزمین های گوناگون استوار بود. «کلودلوی استراوس»- پدر مردمشناسی ساختارگرایی- از کسانی بود که با بهره گیری از داستان های اساطیری سرزمین های مختلف در پی دست یافتن به واحدهای ساختاری یا «اسطوره- واج» و نیز ژرف ساخت این کهن الگوها (Archetype) بود. «گرماس» نیز با انتقاد از ولادیمیرپراپ- که در ژانری خاص (قصه های عامیانه روسی) به بررسی قصه ها پرداخته- الگویی جهانی ارائه داد که این الگو شامل شش کنشگر بود: 1. مرکزی 2. پدیده ارزشی 3. فرستنده یا تحریک کننده 4. گیرنده یا سود برنده 5. بازدارنده (مخالف) 6. یاری دهنده (موافق) ما در این پژوهش با بهره گیری از نظریات لوی استراوس و الگوی کاربردی گرماس که یکی از نمایندگان ساختارگرایی در جهان به شمار می رود در پی ارائه یک الگوی اساطیری و اثبات کهن الگو بودن ساختار داستان سیاوش و خویشاوندی این داستان با داستان های موازی همتایش بوده ایم.
|