1403/10/02
پارسا یعقوبی جنبه سرائی

پارسا یعقوبی جنبه سرائی

مرتبه علمی: استاد
ارکید:
تحصیلات: دکترای تخصصی
اسکاپوس: 65465132
دانشکده: دانشکده زبان و ادبیات
نشانی: دانشکده زبان و ادبیات
تلفن:

مشخصات پژوهش

عنوان
روایت شناسی، شکل و کارکرد روایت در اشعار حافظ
نوع پژوهش
پایان نامه
کلیدواژه‌ها
"استعارۀ روایی"، "انسجام غزل"، "روایت شناسی ساختارگرا"، "طرح روایی آشکار"، "طرح روایی پیچیده"
سال 1396
پژوهشگران شادی احمدی(دانشجو)، تیمور مالمیر(استاد راهنما)، پارسا یعقوبی جنبه سرائی(استاد مشاور)، سید اسعد شیخ احمدی(استاد مشاور)

چکیده

تصوّر رایج در مورد غزل حافظ این است که ساختار گسسته و پریشان دارد، اما روایت شناسی این اشعار و طبقه-بندی نشانه-های روایی نشان می دهد که شعر حافظ ساختاری حساب شده و هدفمند دارد که متناسب با نوع سخن و وضعیت عصر شاعر است و این گسستگی ظاهری با خوانش خواننده به انسجام منتهی می شود. شاعر برای درک این نظام روایی از سوی مخاطبان، هماهنگ با تمامیّت غزل به شگردهای متنوعی نظیر ترکیب توصیف، حادثه و گفتگو برای شروع غزل ها، آوردن گزاره های زمان مند و مکان مند، گفتگوسازی و پایان گفتگویی و حدیث نفس روی آورده است. در این پژوهش، به تبیین نظام روایی غزلیات حافظ، متناسب با موضوع، موقعیت، مخاطب و اهداف شاعر پرداخته ایم. غزل های روایی حافظ را به دو گروه تقسیم کرده ایم: غزل هایی با طرح روایی آشکار، غزل هایی با طرح روایی پیچیده و غیرآشکار. ساختار روایی دسته اول، شامل بیست و سه غزل را از لحاظ نوع، تعداد و چگونگی ترکیب پی رفت ها، گزاره ها و رمزگان ها و سایر وجوه روایی بررسی کرده ایم. بیشترین استفاده از رمزگان ها، مربوط به رمزگان های گفتگویی (94 مورد/ شامل مناظره، دیالوگ و حدیث نفس) است که خود شامل رمزگان های حقیقت نما، پند و کنش روان شناختی می شود و نشان می دهد روایت پردازی نیز در زمرۀ اهداف غزل سرایی حافظ بوده است. بعد از این رمزگان، به ترتیب رمزگان کنشی (37)، اطلاعاتی (29) و روان شناختی (7) دارای بیشترین کاربرد هستند. در دسته دوم، برای آن دسته از غزلیاتی که دارای ساختار روایی پیچیدۀ هستند، با الگو گرفتن از نظریات ریکور در حوزۀ استعاره و روایت، الگویی به نام «استعارۀ روایی» پیشنهاد کرده ایم. الگویی که بنا بر آن، استعاره به ادراک واحدهای همنشین در سطح جمله و گاه متن، وابسته است و به صورت تکرار یک مفهوم به صورت های مختلف در هر غزل سامان می یابد. بدین صورت که اگرچه در خوانش های ابتدایی هر غزل، گویی عناصر نامتجانسی در کنار هم قرار گرفته اند؛ اما با توجه به عواملی همچون محور عمودی غزل، معانی ثانوی جملات و بافت کلام، می توان دریافت که یک مفهوم است که به صورت های مختلف، تکرار و جایگزین می شود. این تکرار علاوه بر اینکه انسجام بخش است؛ نقطۀ تلاقی بین استعاره و روایت را نیز شکل می دهد. در این غزلیات، ترازهای معنایی متراکم به مرکزیت یک مفهوم، در کنار هم قرار می گیرند که می توانند تأثیری قابل مقایسه با