یکی از مسائل دشوار درباره حماسه های طبیعی نظیر شاهنامه، شناخت مبدا و چگونگی تدوین و تصنیف این نوع آثار است. حماسه های طبیعی در فرآیند غیاب نویسنده یا نویسندگان اولیه حماسه و در جریان بازپیکربندی های متعدد تکوین یافته اند. در این روایت ها، متن حماسه به عنوان عرصه غیاب همیشگیِ مولف، عرصه سیال جابه جایی ها، تداخل ها و انتقال های بینامتنی میان روایت های متکثر است. مصنف در این نوع حماسه، در اصل نقشی همسان با خواننده دارد و همچون «خواننده تاریخی»، با متون روایی یا روایت های شفاهیِ از پیش پرداخته مواجه است، و بر اساس این روایت ها به روایت پردازیِ مجدد حماسه پرداخته است. همسانی نقش ها و کارکردهای مصنف حماسه و خواننده تاریخی باعث می شود که فرآیند روایت پردازی حماسه طبیعی را به مثابه نوعی «خوانش» تلقی کنیم. در این مقاله، ساز و کارها و فرآیندهای رواییِ موثر در تکوین روایت های حماسی را در چارچوب اصل «توانش روایی» بررسی و تحلیل کرده ایم. تحلیل ما مبتنی بر دو فرض اصلی است: 1) نویسنده تاریخی در جریان تکوین روایت حماسه های موسوم به طبیعی غایب است. 2) خوانش در بازپیکربندیِ روایت حماسه های طبیعی نقش بنیادین دارد. نتایج تحقیق نشان می دهد اصل تقابل های دوگانه، خلاصه سازی و بازپیکربندی، نسبت متضاد داستان و گفتمان، و همچنین تحول و تعرف، نقش موثری در تکوین روایت های حماسی دارند.