اصطلاح گروتسک در غرب به عنوان سبکی هنری، تقریبا در ابتدای دوهر مسیحیت مطرح شد. آن زمان که در یک نقاشی واحد، انسان، حیوان و گیاه را با هم درمی آمیختند. در قرنهای پیشین توجه بسیار اندکی به این مقوله شده است اما در قرون اخیر نظریه پردازان نامداری چون میخائیل باختین به طور گسترده ای به آن پرداخته اند. در واقع گروتسک تجلی دنیای پریشان و از دخود بیگانه است؛ یعنی دیدن صحنه های آشنای جهان با دیدی که آن را عجیب جلوه دهد. به طوری که مضحک و ترسناک هم باشد؛ یا این که هر دو کیفیت را همزمان در ذهن مخاطب آورد. بارزترین ویژگی هایی که یک اثر را گروتسک می سازد عبارتند از: ناهماهنگی، افراط، اغراق، نابهنجاری، خنده اوری و ترسناکی همزمان. بنابراین گروتسک بمثابه نوعی نگاه به دنیا، انسان و رفتار آدمیان، از دیرباز در میان آثار ادبی-هنری دنیا نمونه هایی دارد.