در عرفان عاشقانه مساله مواجهه با نظام نشانهها و کنش نشانهورزی به نحو خاصی موجب بازنمایی و سامانبخشی به دال کلان جهان وحدت یا وضعیت حضور گردیده است؛ به طوری که کارکرد ارجاعی و قراردادی زبان به غیاب درآورده میشود و نشانهها کارکرد رمزی و لایههای معنایی عمیقتری مییابند. وجوه دلالی تمثیلها و استعارههای برسازنده فضای حضور به جهان پیش از هبوط به مرحله پیشازبان بازمیگردد؛ بر همین اساس تجربه حضور در بعد زمان بر محور زمان زیسته تجربهکننده و شکستن زمان و در بعد مکان با روساختی متفاوت و گذر از مکانی کنشی و فیزیکی به فضایی در ساحت تجربه شهودی نمود مییابد. از میان نوشتارهای عرفانی غزلهای مولوی از منظر نشانهشناسی تمثیلها و استعارههای برسازنده فضای حضور یا وحدت متنوع و چند لایه است. سوال اصلی این نوشتار این است که برساخت هنری مولف- راوی غزلیات شمس در بازنمایی فضای حضور در رمزگان زبانی-روایی متن غزلیات شمس چگونه سامان یافته است؟ روش تحقیق به شیوه توصیفیتحلیلی و متناسب با معرفتشناسی حاکم بر متن است. نتیجه نشان میدهد که مولف- راوی غزلیات شمس با روایتپردازی مبتنی بر حضور هر کدام از تمثیلها و استعارههای خرد و کلان را با ذیل وجوهی از دالهای حوزههای زیستی و معرفتی در جهت تبیین ماهیت فضای رازناک، ابهامآمیز، غیرشفاف، بلعنده، نامتعین، تفکیکناپذیر، بیکران و منبسط جهان وحدت به کار گرفته است