مبنای تکوین برخی رمانها و داستانها براساس تماشای تابلوی نقاشی یا عکس و حرکت و کنش ابژههای حاضر در آنها است. به این شکل گفتمان تصویری در داستان به کلام تبدیل میشود و گفتمانی شکلمیگیرد که حاوی معنای تازهای است. کشف و توضیح مبنای شکلگیری این نوع آثار برای نقد یا فهم متن مفیداست. جامعۀ آماری این پژوهش، شامل داستانهای شاخص دهۀ هفتاد، هشتاد و نود است که شکل خاصی از تصویر در آنها بهکار رفتهاست. در این رساله، با روش توصیفی- تحلیلی به تبیین و تحلیل داستانهایی پرداختهایم که مبنای شکلگیری و تکوین آنها، تصویر اعم از تابلوی نقاشی یا عکس بودهاست. برای این منظور ابتدا به تبیین توانش روایی و شیوۀ کنشبخشی نویسندگان به این توانش پرداختهایم. به حرکت درآوردن تصاویر، شکل خاصی از کنش روایی نویسندگان برای بیان داستان است. سپس با استفاده از نظریههای کانونیسازی ژنت و نظام گفتمانی گریماس به تحلیل و بررسی این کنشهای روایی پرداختهایم تا مشخصشود توانش روایی براساس تصویر چگونه به کنش درمیآید و تصویرهای کلامی بهعنوانِ کانونیگر یا کانونیشده، چگونه در داستان شکلمیگیرند. نتایج تحقیق نشانمیدهد که در میان این آثار رمان پیکر فرهاد بیشترین بهره را از کنشیشدن تصویر بردهاست چرا که تمام داستان با حرکت زن تابلوی نقاشی شکلمیگیرد و راوی و کانونیگر داستان میشود. در داستانهای دیگر تصاویر کنشیشده بیشتر کانونیشدۀ داستان هستند و پیرفتهایی میسازند که در کنار پیرفتهای دیگر داستان پیشمیروند و پیرنگ داستان را شکلمیدهند. در برخی از داستانها نیز تصاویر کنشیشده فقط چند رخداد یا وضعیت درون پیرفت هستند و نقش پیرنگی ندارند. این وضعیتها بیانگر احساسات و وضعیت روحی شخصیتها هستند. داستانهای دیگری نیز هستند که در آنها تصاویر کنشینمیشوند، بلکه ایزاری برای نشاندادن وضعیت روانی شخصیتها و شرایط اجتماعی میشوند و در مواردی نیز عاملی برای حرکت و جستوجوی شخصیت هستند.