اصطلاح «دانشجویان غیرسنتی» معمولاً به فراگیرانی با ویژگیهای اجتماعی- جمعیتشناختی خاص که با دانشجویان سنتی در آموزشعالی متفاوت هستند گفته میشود. حضور فزاینده دانشجویان غیرسنتی در کلاسهای دانشگاهی چالشها و فرصتهای منحصر بهفردی را بههمراه دارد. با وجود افزایش تعداد دانشجویان غیرسنتی تحقیقات اندکی در سطح بینالمللی به نحوۀ تعامل استادان با این دانشجویان پرداختهاند. هدف این پژوهش بررسی سطح شناخت، نگرش و رفتار اعضای هیأت علمی دانشگاه کردستان نسبت به دانشجویان غیرسنتی بود. پژوهش حاضر با رویکردی کمّی و به شیوۀ توصیفی- پیمایشی انجام گرفت. با توجه به اهداف و پرسش های پژوهش کلیه اعضای هیأت علمی تمام وقت دانشگاه کردستان (400 نفر) بودند جامعه آماری این مطالعه را تشکیل می دادند. شیوۀ نمونهگیری به صورت تصادفی طبقه ای متناسب با حجم انجام گرفت. در مجموع 164نفر از اعضای هیأتعلمی در تحقیق مشارکت کردند که شامل 134مرد و 30 زن بودند. اولین یافته گویای آن بود که مُدل تحلیل عاملی پرسشنامۀ شاخصههای ارتباطی با دانشجویان غیرسنتی از پایایی و روایی قابلقبولی برخوردار است. این موضوع نشان میدهد که شاخصههای روانسنجی پرسشنامه از نظر آماری تأیید شده و گویهها بهدرستی ابعاد مختلف ارتباطات را اندازهگیری میکنند. تحلیل آزمون همبستگی پیرسون نشان داد که متغیرهای جمعیتشناختی استادان با میزان شناخت، نگرش و رفتار اعضای هیأتعلمی با دانشجویان غیرسنتی همبستگی نداشتند. یعنی، نخست جنسیت اعضای هیأتعلمی در دانشگاه کردستان تأثیر معناداری بر میزان شناخت، نگرش و رفتار آنان نسبت به دانشجویان غیرسنتی نداشت. همچنین، میانگین سه مؤلفه اصلی تحقیق یعنی شناخت، نگرش و رفتار اعضای هیأت علمی با درجات مختلف علمی (استادیار، دانشیار و استاد تمام) نسبت به دانشجویان غیرسنتی تفاوت معناداری نداشت. علاوه بر این، سابقۀ خدمت اعضای هیأتعلمی بر متغیرهای شناخت، نگرش و رفتار با دانشجویان غیرسنتی تأثیر معناداری نداشته است. و نهایتاً دانشکدۀ محلخدمت اعضای هیأتعلمی تأثیری بر متغیرهای شناخت، نگرش و رفتار آنان با دانشجویان غیرسنتی نداشت. اما بین سطح شناخت استادان از دانشجویان غیرسنتی با نگرش و رفتار نسبت به آنان همبستگی مثبت و معنیدار وجود داشت. یعنی، استادانی که شناخت بهتری از ویژگیهای دانشجویان غیرسنتی داشتند نگرش مثبتتر و رفتار منعطفتری نیز با آنان داشتند. نتایج آزمون تی گویای آن بود که بیشتر استادان روشهای تدریس خود را برای پاسخگویی به نیازهای یادگیری دانشجویان متنوع تعدیل کردهاند. پژوهش حاضر از اشارات کاربردی مفیدی برخوردار بود. نخست اینکه یافتههای بیانشده، نوعی دوگانگی در تجربیات اعضای هیأت علمی با دانشجویان غیرسنتی را برجسته میسازد. در حالیکه دانشجویان غیرسنتی غنای بیشتری به محیط کلاس میآورند، نیازهای آنها استادان را ملزمبه تغییر روشهای سنتی آموزش میکند. این انعطافپذیری، اگرچه مفید است اما میتواند برای استادانی که از حمایت کافی نهادی برخوردار نیستند، فشار ایجاد کنند دوّم، نتایج پژوهش بر اهمیت ترویج و افزایش برنامههای توسعۀ حرفهای در زمینۀ یادگیری بزرگسالان و دانشجویان غیرسنتی تأکید دارد.