توصیف معشوق یکی از اصلی ترین بن مایه های رایج در شعر فارسی، از قدیم ترین روزگاران به شمار می رود. درنخستین دوره ی شعر فارسی، معشوق غالباً مرد است؛ امّا با تکامل شعر فارسی، چهره ای انتزاعی به خود می گیرد که درسبک هندی این انتزاعی گری به اوج خود می رسد و وجودی اسطوره گون و آرمانی می یابد. معشوق ادب فارسی درتمام دوره ها، ویژگی هایی کلیشه ای و تکراری دارد که غالباً ویژگی های جسمی او بیش از هر چیز دیگر مورد توجّه است و توصیف این ویژگی ها به صورت یک سنّت ادبی درآمده است. گواه این مدّعا، تشبیهات و توصیفات تکراری و مشابهی است که اغلب شاعران با وجود تفاوت در اندیشه و نگرش و سبک ادبی، آنها را به کاربرده اند. رابطه ی میان عاشق و معشوق در ادب کلاسیک به صورت عمودی و مبتنی برنظام ارباب رعیّتی است؛ امّا در ادبیّات معاصر به دلیل تغییر در ساختار اجتماعی و تغییر نگرش نسبت به انسان، اگرچه به معشوق - که همان زن باشد- به دیدی برابر نگریسته می شود، ولی هنوز عشق از نگاه های سنّتی کاملاً رها نشده است؛ با این وجود در اشعار احمد شاملو معشوق چهره ای مشخص به خود می گیرد. بخش مهمّ عاشقانه های او خطاب به همسرش است که مصداقی عینی وشناخته شده است و نگرش انسان امروزی را نسبت به معشوق به خوبی نشان می دهد. علاوه برآن، دراشعار او عشق برای نخستین بار از انزوا و خلوت شاعر به عرصه ی اجتماع و مبارزه راه پیدا می کند. معشوق در عاشقانه های شاملو یک دوره تکاملی را طی می کند که ابتدا چهره ای کاملاً انتزاعی دارد که بعدها در وجود آیدا عینیّت می یابد