عاملیت گریزی در متون عرفانی به این معنی اشاره دارد که چگونه سوژه، به عنوان شناسنده، فاعلیت و عاملیت خود را از دست می دهد و در مقام مجراء عمل می کند. بر این اساس عاملیت گریزی سوژه در پژوهش حاضر به بیان جایگاه سوژه و بررسی تأثیر این جایگاه بر روی ساختار متن می پردازد که چگونه این امر منجر به ایجاد بافتی متفاوت و نمادپردازی های ویژه در آن می شود.تحقیقات بسیاری درباره ی غزلیّات شمس، به خصوص درباره ی ساختارشکنی های موجود در آن صورت گرفته است، اما در این پژوهش ها جایگاه سوژه و تأثیر آن بر این ساختار متفاوت نادیده انگاشته شده است. پژوهش حاضر با توجه به منطق عاملیت گریزی سوژه و نظر به سه دیدگاه کلامی (معتزله، اشاعره، ماتوریدی، امامیه)، نظریات معاصر (رنه دکارت، لویی آلتوسر) و عرفانی به بررسی غزلیّات شمس می پردازد و سپس با مشخص کردن نمادها و مصادیق، تأثیر این امر در ساختار غزلیّات شمس بیان می شود.غزلیات شمس به عنوان اثری عارفانه و عاشقانه، به تمامی وانمایی فنا است که نه تنها سوژه به بیان و نشان دادن فنا می-پردازد، بلکه با توصل به شیوه های مختلف و بیان های گوناگون در حال به اجرا درآوردن فناست؛ خواه با بیانی خاموش وار و خواه با فراخوانی انواع سوژه های انسانی و غیرانسانی. معرفت شناسی عارفانه مولانا در هرکجا که گام می نهد ماحصلش بی خویشی است و راهی شدن به سوی عدم و نیستی و غرق شدن در عشق حق و همین مضمون است که در سراسر آثارش به شکل های مختلف بازتاب می یابد.