هدف: این پژوهش به مطالعه ی فرهنگ علمی دانش آموزان بر اساس مدل تغییر مفهومی هنسی در برنامه ی درسی علوم پایه پنجم ابتداییپرداخته است. روش: نمونه جامعه معلمان به صورت هدفمند و نمونه جامعه دانش آموزان با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شد. ابزار اندازه گیری در این پژوهش پرسشنامه و مصاحبه نیمه ساختارمند بود. با استفاده از آلفای کرونباخ، پایایی 83/0 برای پرسش نامه معلمان و برای پرسشنامه دانش آموزان 75/83 به دست آمد. نتایج: به طور کلی معلمان بر حسب مدل کاستا-فلان، بیشتر معتقد به هم ساز بودن فرهنگ بومی و دنیای علوم مدرسه از نظر دانش آموزان بودند.در بین مولفه های مدل کاستا- فلان، بیشترین همبستگی و ارتباط متعلق به فرهنگ نا هم ساز و معکوس است و کم ترین همبستگی متعلق به فرهنگ نا هم ساز با هم ساز است. از نظر معلمان در بین مولفه های سه گانه مدل هنسی، بیشترین ارتباط و همبستگی متعلق به مولفه سودمندی و باور کردنی است. اما مولفه های باور کردنی و فهمیدنی کاملا در جهت عکس همدیگر عمل می کنند. دانش آموزان بر خلاف معلمان معتقد به ناهمساز بودن فرهنگ دنیای زندگی شان با دنیای علوم مدرسه بودند. از نظر دانش آموزان و بر حسب مدل هنسی مفاهیم علمی و یادگیری درس علوم برای آن ها بیشتر سودمند است و کمتر از همه قابل فهم است. بیشترین همبستگی مربوط به مولفه های سودمندی و فهمیدنی و کم ترین همبستگی مربوط به مولفه های باور کردنی و فهمیدنی است.به طور کلی زمانی که فرهنگ خانواده وعلوم متجانس هستند این حرکت روان است، زمانی که فرهنگ هاتاحدودی متفاوت هستندحرکت قابل کنترل ومدیریت است وزمانی که فرهنگ ها نا متجانس هستندحرکت به طور بالقوه ناممکن است.موفقیت درکلاس های علوم به عوامل زیر بستگی دراد: 1.درجه تفاوت فرهنگی بین فرهنگ دنیای زندگی وفرهنگ علمی 2.چگونگی حرکت موثربین فرهنگ ها 3.یاری رسانی به دانش آموزان برای حرکت بین فرهنگ ها.