گردشگری از جمله پدیدههایی است که از دیرباز بخشی از حیات اجتماعی آدمیان بوده است. باوجود تفاسیر متعدد گردشگران از کنش گردشگری و مکانهای توریستی، ایماژها و تصوراتِ قبلی پیش از مواجهه با واقعیت مکانی و فرهنگی اذهانِ گردشگران را شکل میدهد. پژوهش حاضر درصدد است تا با کاربست مفاهیم و روش های کیفی ایماژها، تصورات، پیشپنداشتها و انگارههای ذهنی گردشگرانی که در بهار 59 به شهر سنندج سفر کردهاند را فهم و تفسیر کند. بههمینمنظور دادههای این مطالعه طی مصاحبههای عمیق با این گردشگران گردآوریشده است. با استفاده از روش نمونهگیری با حداکثر تنوع 62 نفر از مطلعین کلیدی انتخاب شدند. درنهایت دادههای گردآوریشده در قالب 59 خردهمقوله و 62 مقوله محوری و یک مقوله هسته کدگذاری و تحلیل شدهاند. نتایج مصاحبه با گردشگرانی که خارج از استان کردستان به سنندج سفر کردهاند نشان داد که »بقایای ایستارهای زمان جنگ«، »تبلیغات مذهبیِ ناقص« و »جهتدهیهای سردرگمکننده« نقشی کلیدی در شکلدهی اذهان گردشگران دارند. هم چنین عواملی مثل »شبح قومیت« و »پیشانگاشتهای تاریخی« و »تعاملهای مخدوش« درمقام شرایط مداخلهگر عمل میکنند. لذا گردشگرانی که به شهر سنندج سفر میکنند معموالً واقعیتهای عینی و نمادینی نظیر »تعاملهای بیروح«، »ترحم نسبت به بومیان«، »مصالحه تاکتیکی«، »احساس تغییرناپذیر بودن جامعۀ مقصد« و »درهمتنیدگی زیستبوم و سنتها« را تجربه میکنند. مسافرت آنها به این منطقه، بنا به تفسیر خودشان، واجد پیامدهایی مثل »تغییر نگرش و انتظارات«، »تسهیل تعامل«، »دگردیسی ایستارها« و »کمرنگشدن مرزها« است. مقوله هستهای که از دل تحلیل همۀ این مقوالت حاصل میشود و بهمدد آن میتوان فرایند گردشگری به شهر سنندج را قرائت کرد »گردشگری بهمثابه قلمرو مبادله و منازعه معنا« است.