هدف از این پژوهش بررسی رابطه بین توانایی های شناختی و مهارت های تفکر انتقادی دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا بوده است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانشجویان دانشگاه بوعلی سینای همدان است که در سال تحصیلی 92-1391 در سه مقطع تحصیلی کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا در هشت دانشکده به تحصیل اشتغال داشتند و تعداد آن ها 10352 نفر بود. روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی است. روش نمونه گیری، تصادفی طبقه ای نسبی است و حجم نمونه با استفاده از میانگین نمونه های تحقیقات مشابه 160 نفر (73مرد و 87 زن) تعیین گردید. داده های پژوهش از طریق پرسشنامه مهارتهای تفکر انتقادی کالیفرنیا(فرم ب) و مقیاس تجدید نظر شده هوش بزرگسالان وکسلر(wais-r) جمع آوری شد. روایی این آزمونها در پژوهشهای مختلفی در داخل کشور بررسی و در حد قابل قبول گزارش شده است. پایایی آزمون مهارتهای تفکر انتقادی 849/0 تعیین گردید. داده های جمع آوری شده با استفاده از شاخص های آمار توصیفی همچون جدول ، فراوانی، درصد، میانگین، انحراف معیار و روش-های آمار استنباطی همچون آزمون t تک نمونه ای و آزمون t برای گروه های مستقل، ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون گام به گام استفاده گردید و در محیط نرم افزار spss تجزیه وتحلیل شد. مهمترین یافته های پژوهش به این شرح است: میانگین تفکر انتقادی دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا 52/9 است که از میانگین آماری (17) کوچکتر است و در سطح ضعیفی قرار دارد. میانگین توانایی های شناختی دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا 21/41 است که از میانگین آماری (5/37) بزرگتر است و بالاتر از میانگین آماری قرار دارد. بین توانایی های ادراک کلامی و سرعت پردازش رابطه همبستگی مثبت و معنی داری در سطح(05/0=?)، و بین توانایی حافظه عملی و تفکر انتقادی رابطه مثبت و معناداری در سطح (01/0=?) وجود دارد. به عبارتی با افزایش میزان این توانایی های شناختی ، سطح مهارت تفکر انتقادی دانشجویان افزایش یافته است. بعلاوه، رابطه بین سازمان ادراکی و تفکر انتقادی معنی دار نیست.