در شاهنامه ، عنصر پادشاهی در آغاز برای پیروزی نیکی بر بدن تلاش می کرد و وظیفه اش ایجاد نظم و نظارت بر آن بود و راستی و نظم ، دین و راه یزدان تلقی می شد که پادشاه باید از آن محافظت می کرد و در مقابل هر چه آنرا به خطر می افکند به مبارزه بر می خاست اما از دوره گشتاسب ، تلقی که از دین نسبت به حکومت و جامعه بود دگرگونی بیشتری یافت و پادشاه باید دین را می آموخت و آنرا جزو ارکان اصلی حکومتش می ساخت.