پژوهش حاضر با عنوان «تحلیل گفتمان سه اثر از بهرام بیضایی (مرگ یزدگرد، باشو غریبۀ کوچک و دیباچۀ نوین شاهنامه)» بر پایه مبانی نظری تحلیل گفتمان انتقادی نورمن فرکلاف و نظریۀ گفتمان لاکلائو و موفه انجام شده است و در پی آن است که نشان دهد زبان و روایت در آثار بیضایی چگونه بازتابدهندۀ مناسبات قدرت، هویت و ایدئولوژیاند. از این رو ابتدا مبانی نظری پژوهش در چارچوب آرای فوکو، فرکلاف، لاکلائو و موفه تبیین و سپس روش پژوهش کیفی-توصیفی با تمرکز بر تحلیل متون هنری بهکار گرفته شد. جامعه آماری شامل کلیۀ آثار نمایشی بیضایی بود که بهصورت هدفمند سه اثر شاخص انتخاب گردید و دادهها از طریق مطالعه متون، مشاهده فیلمها و گردآوری منابع کتابخانهای استخراج شدند. روش تحلیل بر سه سطح توصیف، تفسیر و تبیین فرکلاف استوار بود و مفاهیمی چون دال مرکزی، مفصلبندی، هژمونی و غیریتسازی بر اساس لاکلائو و موفه در تحلیل دخیل شد. یافتهها نشان داد که در مرگ یزدگرد دو گفتمان متعارض، یعنی گفتمان مشروعیت سلطنت و گفتمان تشکیک در روایت رسمی تاریخ، در تقابلاند و شخصیتهای آسیابان، همسر و دخترش بهعنوان حاملان روایتهای متناقض، صدای فرودستان تاریخ را بازنمایی میکنند. بهطور آماری در متن نمایش بیش از ۴۰ بار واژگانی چون «فره ایزدی» و «شهریار» تکرار شده که نشانۀ استیلای گفتمان سلطنت است، در حالیکه بیش از ۳۰ بار واژگان مرتبط با ظلم و بیعدالتی توسط آسیابان و خانواده بهکار رفته و دال مرکزی «حقیقت تاریخی» را سیال و غیرقطعی میسازد؛ در دیباچۀ نوین شاهنامه، دال مرکزی «ایران/شاهنامه» است و گفتمان مقاومت فرهنگی در برابر سلطۀ خلافت از خلال روایت زندگی فردوسی و تضاد میان زبان فارسی و عربی بازنمایی میشود. تحلیل دادهها نشان داد که در متن فیلمنامه بیش از ۲۵ اشاره مستقیم به واژۀ «دفتر» و «به تازی کردن» وجود دارد که بیانگر فشار گفتمان مسلط و در مقابل ۱۵ بار اشاره به «کتاب» و «شاهنامه» که نشانگر هویت مقاوم فردوسی است؛ یافتهها تأیید میکنند که فردوسی با صرف دارایی خویش (در متن فیلمنامه دستکم سه بار صریحاً به فروش زمین و صرف آن برای خرید کتاب اشاره میشود) در پی مفصلبندی دالهای فرهنگی حول شاهنامه است و این خود نوعی مقاومت ایدئولوژیک محسوب میشود. در باشو، غریبۀ کوچک، گفتمان وحدت ملی چندفرهنگی در برابر گفتمان تعصب قومی و بیگانههراسی قرار دارد. بسامد واژگان فیلم نشان میدهد که باشو در طول روایت ۱۲ بار به زبان عربی/محلی سخن میگوید و نایی ۲۰ بار به گیلکی خطاب میکند، اما در نیمۀ پایانی فیلم باشو ۱۸ بار به فارسی سخن میگوید که نشانگر فرایند تدریجی ادغام او در هویت ملی است. تجزیه و تحلیل تطبیقی سه اثر نشان داد که بیضایی در همۀ آنها بر برجستهسازی صدای فرودستان، نقد روایتهای رسمی و بازآفرینی هویت ملی تأکید دارد؛ در نتیجهگیری نهایی، پژوهش نشان داد که رویکرد ترکیبی فرکلاف و لاکلائو/موفه توانسته است لایههای پنهان معنایی این متون را آشکار کند و اثبات نماید که گفتمانهای مسلط تاریخ و فرهنگ تنها با بازگوییهای بدیل به چالش کشیده میشوند؛ یافتههای پژوهش بیانگر آن است که بیضایی در مرگ یزدگرد از طریق چندصداییسازی، در دیباچه از طریق پیوند اسطوره و تاریخ و در باشو از طریق نمایش همزیستی اقوام، توانسته است گفتمانهای مقاومت، هویت و حقیقت را مفصلبندی کند؛ بنابراین پژوهش حاضر علاوه بر غنای نظری در حوزۀ مطالعات گفتمان، کاربرد عملی برای نقد ادبی و هنری ایران دارد و الگویی روششناختی برای تحلیل متون مشابه فراهم میآورد.