گاهی در متون ادبی، «زلف» با عناصر میخانه نظیر شراب و ساقی همراه شده یا با آنها ترکیب خاص ساخته است. مثل اینکه «زلف ساقی»، «ساقی زلفانداز» یا بهصورتِ استعاری «نافه» به جای زلف بهکار رفته است، اما تناسبی با مفهوم رایج زلف بهعنوان عضو بدن انسان یا زلف معشوق ندارد، ولی محققان، زلف را فقط بهعنوان زلف انسان و معشوق تصور کردهاند. شارحان دیوان حافظ بهسبب اینکه زلف را فقط مربوط به معشوق میپنداشتهاند در ابیاتی که در کنار زلف از باده یاد شده به تعابیر دور رفتهاند و شاید یکی از علتهایی که موجب تصور عدم انسجام در غزلیات حافظ شده، همین عدم توجه به معنای اصلی و کاربردی واژههایی نظیر زلف در عصر حافظ است. فرض اصلی ما در این موارد آن است که «زلف» به معنای درپوش و وسیلۀ بستن بهکار رفته است. واژۀ «زلفین» و «زرفین» در متون کهن به معنی حلقۀ در بهکار رفته است. «ین» در اینجا نسبت است به زلف یعنی زلفی. در زبان دری امروز افغانستان همچنان «زلفی» و «زلفک» به معنی زنجیر و وسیله بستن در و دروازه کاربرد دارد. کاربرد زلفی و زلفک در فارسی افغانستان بیانگر آن است که واژۀ زلف در فارسی قدیم، معادل واژۀ عربی «فدام» برای سرپوش شراب بهکار میرفته است. واژههای دیگر نظیر گیسو و موی نیز بهسبب اشتراک معنا با زلف، به همان مفهوم و کاربرد تا حدّی رواج یافته است. براساس این مفهوم از زلف، به بازنگری در مواردی از شعر حافظ پرداختهایم که پیشتر، محققان بهعنوان زلف معشوق تلقیکردهاند. همچنین براساس آن به عدم انسجام در غزلیات حافظ معتقد شدهاند و از کاربرد مفاهیم طنزآمیز در غزل حافظ غفلت کردهاند.