گاه نویسندگان رمان، یک رخداد مهم تاریخی را مبنای روایت خود قرار می دهند و روایات تاریخی را نیز به صورت داستان بیان می کنند. یکی از دلایل انجام این کار توانایی انسان در صورت بندی وقایع اطراف، حتی امر واقعی مثل تاریخ است و انسان با هوش داستانی خود حتی وقایع مهم تاریخی را به صورت داستان بیان می کند. هدف از انجام این پژوهش، بررسی کیفیت و چگونگی بیان رخدادهای تاریخی، و جایگاه آن در اثر داستانی، و نحوۀ بیان آن در هریک از مکتب های نویسندگی است. بررسی برجستگی ها و شکاف های موجود در رئوس و چارچوب های مهم تاریخی ما را در این امر یاری می کند. به همین منظور، استفاده از ابزار تحلیل گفتمان لاکلئو و موفه، روش پژوهش حاضر قرار گرفته است تا نشان دهیم که چگونه انسان با استفاده از هوش داستانی که رندال آن را بیان کرده است، حادثه های تاریخی مشروطه، کودتای 28 مرداد 1332 و انقلاب 1357 را در 3 رمان موردنظر دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد، داستان یک شهر و سرخِ سفید به کار برده است. 3 رمان مذکور که به ترتیب فراداستان تاریخ نگارانه، رمان رئالیستی و رمان مدرن هستند، این موضوع را برای خواننده تشریح می کنند. یافته های برآمده از این پژوهش نشان از به کارگیری شگردهای روایت گری در بیان رویدادهای تاریخی دارد. در فراداستان تاریخ نگارانه، نویسنده چارچوب های تاریخی را به کار می گیرد تا با استفاده از شخصیت پردازی، پیرنگ پردازی و روایت پردازی تاریخ داستانی بنویسد و دربارۀ تاریخ ساختارشکنی کند و صحت تاریخ را به چالش بکشد. در رمان رئالیستی نویسنده همچون یک مورخ، عیناً تاریخ را بازگو می کند و چارچوب ها را بدون تغییر تکرار کرده است تا اثر خود را هرچه بیشتر به واقعیت نزدیک کند و در رمان مدرن نیز مفهوم تاریخ و داستان در هم تنیده شده اند و مرز آن دو بسیار به هم نزدیک است. امید است که پژوهش حاضر راهی برای انجام دیگر پژوهش ها در حوزۀ جایگاه تاریخ و داستان نسبت به هم و توانایی انسان در به قالب درآوردن امور واقعی و نحوۀ بیان آن در دیگر ژانرهای ادبی بگشاید.