مضامین نوگرایی عصر مشروطه در آثار بیشتر شاعران و نویسندگان این دوره دیده می شود. منشاء این محتواهای ادبی متأثر از عوامل بیداری ملت بودند و موجد آثار مهم این عصر شدند. تعمق در برخی از این آثار، نگرش خاص و منحصر به فرد صاحبان خود را بر ما روشن می کند و با مقایسۀ دیدگاه های آنان می توان به تفاوت ها یا اشتراکاتی دست یافت. بعضی از آن ها همچون وطن، قانون و آزادی در ادبیات، بیانگر دفاع حقیقی از ملتی ستمدیده و جامعه ای گرفتار استبداد است، اما گرفتاری در ایسم های (Ism) روشنفکرانه، همچون ناسیونالیسم، نیهیلیسم و شووینیسم یادآور تجدد به معنی خاص تری است. تعمق در برخی آثار نشان می دهد که افراط در افکار نوگرایانه سبب نوعی تناقض در دیدگاه های متجددانه شده است. هرچند مسائل سیاسی ـ اجتماعی و انتقاد از آن ها، محور اصلی درون مایه های آثار این دوره است، اما لزوماً همۀ منتقدان از یک زاویۀ مشخص به مسائل نگاه نمی کنند. در این عصر، گرایش به نمایش و نمایشنامه نویسی رواج یافت و به لحاظ مردمی بودن، جایگاه عرضۀ تمایلات و نقدهای سیاسی ـ اجتماعی شد. شعرای برجسته ای نظیر میرزادۀ عشقی، ایرج میرزا و عارف قزوینی به خلق آثار نمایشی با رویکرد متجددانه و نگاه انتقادی به اوضاع سنّتی ایران پرداختند. هر یک از این ادبا با اندیشه و ایدئولوژی خود و با هدف اصلاح اوضاع سیاسی و اجتماعی به مبارزۀ قلمی روی آوردند. پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی مضامین برجستۀ مظاهر تجدد در آثار نمایشی عشقی، ایرج میرزا و عارف، وجوه اشتراک، افتراق و تناقض های درون مایۀ آثار نمایشی آنان در حوادث تاریخی پرداخته است و عوامل و مقتضای احتمالی که در گرایش هر کدام از شاعران سه گانۀ مورد بحث مؤثر بوده است و در آثارشان نمود عینی یافته، شناخته می شوند. نگاه عشقی و عارف به حوادث کاملاً سیاسی بود و ایرج میرزا ـ نمایندۀ طبقۀ اشراف ـ با افکار مترقی به نقدهای تند اجتماعی می پرداخت و شگردهای هنری در آثار وی پررنگ تر بود.