هزار و یک شب میراث فرهنگ و اندیشه و بازتاب ضمیر آگاه و ناخود آگاه فردی و جمعی مردمان مشرق زمین و از جمله آثاری است که دارای کارکرد ناخود آگاه فردی و جمعی است. بنا بر این می توان با تحلیل دال و مدلول های این اثر به نقد روانشناختی آن پرداخت. در این پژوهش با روش تحلیل محتوا و مطابق برخی از اصول نقد روانشناخی نوین بویژه روانشناختی یونگ داستان جودر تاجر و برادرانش بررسی شده است تا از طریق تحلیل محتوا، ناخود آگاه آنها بر طبق روانشناختی یونگ نمایانده شود. یونگ بخشی از روند رشد شخصیت را ناشی از هماهنگی و تکاپوی خود آگاه و ناخود آگاه فردی و جمعی روان می داند که به کسب فردیت می انجامد. این نظریه در محتوای داستان جودر قابل تحلیل است؛ زیرا شخصیت اصلی داستان؛ یعنی جودر در ضمیر ناخود آگاهش تلاش می کند با کشتن شبح یا توهم مادر، از سیطره رابطه مادر فرزندی و به عبارتی سلطه مادری رها شود؛ زیرا او تحت سیطره مادر کودک مانده و در ضمیر خود به درستی می داند که اگر از این سلطه رهایی نیابد به فردیت دست نمی یابد.