اسطوره به عنوان اولین نظام فکری بشر، بخشی از تجارب ذهنی ملل است و شعر تداومبخش آن بوده است؛ زیرا تخیل در اسطوره ماهیتی متناسب با صور خیال در شعر دارد. آشنایی شاعران با اسطورهها، کارکرد مطلوب اسطورهها در بیان موضوعات و غنای زبان از عوامل گرایش شاعران کُرد و عرب به آن است. ادونیس و بیکهس با ذهنیتی انضمامی انتزاعی و درهم شکستن فرمهای کلاسیک نوآوری کرده و با تصرف و بازآفرینی در اسطورهها و نمادهای اسطورهای، آن را در خدمت بیان مضامین قرار دادهاند. پژوهش حاضر به شیوۀ تحلیل محتوا و بر مبنای رویکرد تطبیقی در مکتب آمریکا، کاربست اسطوره در شعر نو عربی و کُردی را با تأکید بر اشعار ادونیس و شیرکو بررسی کرده تا وجوه بنیادین نمادهای اسطورهای شعر آنها را تبیین نماید. اسطوره در همه موضوعات اصلی شعر ادونیس و شیرکو به کار رفته و دلالتهای ضمنی مفاهیم اساطیری بیش از دلالتهای آشکار است. ققنوس، عیسی، مریم، شهرزاد، قابیل و هابیل، مهیار و حلاج، سیزیف، نوح وسندباد از جمله اسطورههای مشترک در شعر آنهاست. شیرکو بیشتر به اسطورههای شرقی و ایرانی و ادونیس اغلب به اسطورههای یونانی و رومی گرایش دارد. بسط راهبردهای معنایی، استفاده از ظرفیت مفهومسازی و سیلان مضامین اسطورهای و تلفیق آن با مفاهیم ذهنی و شناخت تاریخ از عوامل توفیق هر دو شاعر در کاربست اسطوره است. آنها با تلفیق مفاهیم، نقابسازی از شخصیتهای اسطورهای، تقویت کارکردهای ساختاری و مفهومی زبان، تبیین ابعاد ذهنی و عینی زمان و مکان و تلمیح به روایتها و شخصیتها بر غنای معنایی شعر افزودهاند.