عرفان اسالمی پس از شکل گیری و در مراحل پیشرفت خود آثار فرآوانی را به وجود آوردهاند که شامل متون نثری و شعری میباشد. از دیرباز پژوهشگران این آثار را از زوایای مختلفی بررسی کردهاند که یکی از آنها بررسی سبکشناختی و میزان ادبی بودن این آثار است. در زمان معاصر و پس از شکلگیری مکاتب جدید، بررسی آثار عرفانی ادامه یافت. در این میان میتوان به دو ناقد برجسته در زبان و ادبیات عربی و فارسی، ادونیس و شفیعی کدکنی اشاره کرد که ادونیس عرفان را از منظر مکتب سوررئالیست و شفیعی کدکنی از منظر مکتب فرمالیست بررسی کرده و تالش نمودهاند بر اساس این دو مکتب میزان ادبی بودن این آثار را نشان دهند. در این پژوهش با هدف دست یابی به علل و ریشههای اختالف میان ادونیس و شفیعی کدکنی در تحلیل آثار عرفانی و ارزیابی نقاط تشابه و تفاوت رویکرد آنها سعی شده است بر اساس اصول ادبیات تطبیقی مکتب آمریکایی و به روش توصیفی و تحلیل محتوا، به بررسی تطبیقی نظریات آنها دربارهی ویژگیها و سبکشناسی آثار عرفانی پرداخته شود. از مهمترین نتایج پژوهش آن است که تشابه اصلی میان این دو ناقد در این است که هر دو عرفان را یک مکتب ادبی و آثار عرفانی را آثاری هنری و ادبی میدانند. دلیل تفاوت نظر ادونیس و شفیعی کدکنی توجه هر کدام به جنبههای مختلفی از آثار عرفانی است؛ ادونیس بیشتر بر تحلیل محتوا و تحلیل تجربه عرفانی و کسب معرفت حاصل از آن تأکید دارد که درونمایه آثار عرفانی را تشکیل میدهد. او روش دستیابی به این معرفت را شبیه به ابزار مورد استفاده سوررئالیستها میداند، در حالی- که شفیعی کدکنی آثار عرفانی را جدای از تجربیات عرفانی در نظر میگیرد و معتقد است آنچه قابل بررسی میباشد، تنها متن و ویژگیهای زبانی و فرمی آن است.