از یک چشم انداز بازتاب هویت جمعی ایرانی در ادبیات فارسی را می توان در سه مرحله اعتراض، ارائه راه حل و پیامد آن ترسیم کرد. برغم پشتوانه های فکری متفاوت دوران کلاسیک و معاصر، مراحل مذکور به خوبی در متون ادبی هر دو دوره قابل رد یابی است. شکل گیری شاهنامه فردوسی نمونه برجسته اعتراض در دوره اول است. راه حل هایی این دوره ـ مبتنی بر تلفیق سلطنت و شریعت ـ از جانب خواجه نظام الملک و امام محمد غزالی مطرح می شود. پیامد نظریه های مذکور نیز در برخی ازآثار نظامی، عطار، حافظ و غیره قابل رؤیت است. در دوره دوم شکل منسجم اعتراض را می توان در سیاحتنامه ابراهیم بیگ مشاهده کرد اما بر خلاف دوره اول تعداد راه حل ها ـ گرچه عمدتاً مبتنی بر نوعی تجدد خواهی و اومانیسم است ـ متعدد و متفاوت می نماید. پیامد برخی از نظریه های اخیر در متون ادبی نمایان شده، برخی دیگر نیاز به گذر زمان دارد. آنچه در مورد این دو دوره با پشتوانه های متفاوت اما سیر تقریبا مشابه جالب می نماید این است که ایرانی در هر دو دوره، از هویتی متردد و برزخی برخوردار بوده است بدین صورت که نه از وضعیت موجود ـ توأم با نوعی تجدد طلبی ـ دست برداشته و نه گذشته ها و سنت ها را فراموش کرده است. در این نوشتار ضمن معرفی بافت موقعیتی و معرفتی دو دوره مذکور، تردید هویتی مندرج در ادبیات آن دوره ها معرفی و تحلیل شده است.