گفتمانهای اعتقادی-اجتماعی بنا معرفتشناسی قطبیگرایانه، جهان معرفتی را در قالب نظام تقابلیِ متن و حاشیه سامان داده؛ سپس حاشیه را سرکوب و به غیاب میفرستند. این رویه به اغلب نظامهای دِلالی از جمله به ژانرهای ادبی نیز تسرّی یافته است. از میان ژانرهای ادبی بخشی از کلان ژانر عرفان ایرانی-اسلامی ذیل عنوان عرفان عاشقانه مواجهۀ دیگری با برساخت حاشیه و نظام تقابلی حاکم بر آن در پیش گرفته است. در این نوشتار ضمن معرفی برساخت حاشیه و مصداق-های آن در گفتمانهای اعتقادی-اجتماعی رایج، قرائتهای متمایز عرفا از آنها به همراه دلایل هرکدام طبقهبندی و تفسیر شده است. نتیجه نشان میدهد که عرفا در یک سطح با قرائتی واسازانه سه دسته از حاشیههای تثبیت شده، شامل انسان در معنای عام، سجدهگریزان و عقلگریزان را ذیل گفتمان وحدتانگارانۀ عرفان عاشقانه و با دلایلی همچون الزام هستیشناختی وجود و حضور حاشیهها، ضرورتهای رابطۀ عاشقانه همچون واسطهستیزی و مواردی مشابه از وضعیت حاشیگی خارج و به همنشینی با متن میرساند؛ سپس در سطحی دیگر با خوانشی مکالمهای و تعلیق کنش ابژهسازی؛ از بازی تقابلی متن و حاشیه در میگذرد. مبنای تعلیق ابژهسازی در بازنماییهای عرفا بر یکسانانگاری مصداقهای متن و حاشیه همچون برابری کفر و دین، دنیا و آخرت و غیره استوار است. اگرچه کارکرد خوانشهای مذکور در بافت اجتماعی تغییر نوع و جهت رابطه با دیگری به عبارتی دیگر ایجاد همحضوری هستیشناختی انسانها یا همترازی اجتماعی طرفین تعامل است، در تلقی عرفا به مثابۀ کنشهایی نمادین است که به قصد صفر کردن فاصلۀ انسان با معشوق یا رسیدن به حال حضور انجام میشود.