حاشیه را از دو منظر می توان تبیین کرد یکی ساختاری به مثابه افزوده، دیگری در نگاهی اجتماعی- ایدئولوژیک که بحث دیگری و ارزش گذاریست.حاشیه در لغت به معنای کناره است و با توجه به ریشه ی آن یعنی واژۀ حشو حاوی معنای افزایش هم است(). در فرهنگ اسلامی- ایرانی به مثابه ی افزوده ای بر متن به دو شکل زمینه و فرازبان بکار می رفته است.حاشیه در مقام زمینه همان قاب بندی بصری-زینتی کنار متن به قصد صفحه آرایی بود یا فضای سفیدی که برای نوشتن توضیح از طرف مؤلف یا دیگران تدارک دیده شد. در مقام فرازبان هم همان نوشتار توضیحی بود که گاه لابلای متن گاه بصورت پیوسته به متن در بغل، پایین یا در قالب کتاب جداگانه ای تدوین می شد. از میان متن های عرفانی کلاسیک فارسی، مثنوی مولوی از معدود متن هایی است کاربرد حاشیه در آن به لحاظ کمیت، کیفیت و کارکرد، برجسته و متمایز است. بر همین اساس، منطق حاشیه در مثنوی، هم از نگاه فرمالیستی محض و هم از منظر ایدئولوژیک قابل تأمل است. ایضاح و حاشیه پردازی مؤلف-راوی مثنوی که عموماً به قصد روشن شدن معنا با روش های مختلف انجام گرفته است، در یک نگاه مدام مخاطب را کنترل می کند و سبب می شود که معنا به شکلی تکین و قطعی به دست وی برسد. این رویه در کنار سایر نگاه های سطحی در باب عرفان به نوعی تصور مبتنی بر اقتدارگرایی در باب معرفت شناسی عرفانی از جمله دربارۀ عرفان مولوی دامن زده است، در حالی که همسو با اقتدارگرایی برآمده از سطحی از مثنوی در سطحی دیگر وجوهی از اقتدار ستیزی هم وجود دار.