ادبیات بنا به موقعیت رسانهای خود سعی میکند در روند تولید و رواج یا برساخت واقعیت مداخله کند؛ سپس به واقعیت برساخته با شکلهای مختلف مشروعیت ببخشد. در ادبیات کلاسیک بنا بر سبک مواجهه آن با مخاطب، فرایند مذکور به شکل آشکارتری نمود پیدا میکند. در میان شاعران کلاسیک فارسی، سعدی در شیوههای مشروعیتبخشی به واقعیتِ برساخته از منظر گفتمانی، متمایز است. در این نوشتار سعی بر آن است با نگاهی برساختگرایانه و با تکیه بر آرای متفکران جامعهشناسی و تحلیل گفتمان؛ همچون ماکس وبر، پیتر برگر، پییر بوردیو و ون لیوون برساخت واقعیت و شیوههای مشروعیتبخشی به آن در گلستان و بوستان سعدی دلالتیابی و تفسیر شود. روش تحلیل، توصیفی – تحلیلی خواهد بود. نتایج نشان می دهد که مؤلف –راوی گلستان و بوستان برای برساخت واقعیت از چند شکل جابجایی در قالب شناورسازی مفهوم موضوع و باب ها، پیش نگاه، ژانرگردانی، رمزگردانی، برابرخوانی و مجاورخوانی و در نهایت جابجایی در تداوم و بسامد بهره برده واقعیت هایی کلان و خردهایی را بر می سازد سپس در دو سطح برای واقعیت های برساخته مشروعیت فراهم می آورد. در یک سطح با اشکالی از عینیت گرایی که در خدمت نزدیک نمایی فاصله مولف-راوی با موضوع بازنمایی است، واقعیت های برساخته را موثق می نمایاند و در سطحی دیگر با انواع ارجاع به منابع اقتدار همچون ارجاع قدسی، اخلاقی، عقلایی-قانونی، سنّت و عاطفی برای پشتوانه ساخته آنها را مستند/مقبول نشان می دهد. از طریق سخنان به ظاهر ساده و روان سعدی از طریق دلالت انگیزی گفتمانی شنونده/خواننده را برانگیخته موضوع را با او در میان می گذارد البته نوع ارتباط/انتقال در این تعامل اگر چه در اغلب موارد تجویزیست بنا به وجود برخی از نشانگان هم ارزی میان طرفین تعامل، سخن مولف-راوی با شنونده/خواننده، دو سویۀ و افقی می شود.