هدف این پژوهش تبیین مدلی برای بررسی رابطه بین بدرفتاریهای دوران کودکی و کنشوری شخصیت با کنشوری جنسی، با نقش واسطهای احساس گناه جنسی و بدتنظیمی هیجانی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه زنان و مردان متأهل مراجعهکننده به درمانگاه پزشکی ولیعصر شهرستان شهرضا واقع در استان اصفهان در بازه زمانی آبان تا دیماه ۱۴۰۱ بود. برای بررسی فرضیات و دستیابی به اهداف پژوهشی با استفاده از روش نمونهگیری در دسترس ۶۵۲ نفر (۲۷۵ مرد و ۳۷۷ زن) انتخاب شدند و پرسشنامههای ترومای دوران کودکی (CTQ)، نارساکنشی شخصیت (PDS-ICD-11)، دشواری در تنظیم هیجان (DERS)، احساس گناه جنسی موشر (RMGI)، کنشوری جنسی زنان (FSFI) و سلامت جنسی مردان (MSHQ)در اختیارشان قرار گرفت. در ابتدا دادههای جمعآوری شده وارد نرمافزار SPSS – 26 شد. سپس شاخصهای توصیفی و ماتریکس همبستگی برای بررسی روابط بین متغیرها گزارش شد. در نهایت برای ارزیابی برازش مدل پیشنهادی و بررسی نقش واسطهای احساس گناه جنسی و بدتنظیمی هیجانی از نرمافزار AMOS – 26 استفاده شد. نتایج نشان داد که بین بدرفتاری دوران کودکی، نارساکنشی شخصیت و بدتنظیمی هیجانی روابط مثبت و معناداری در هر دو گروه زن و مرد وجود دارد. همچنین بین بدرفتاری دوران کودکی و نارساکنشی شخصیت با کنشوری جنسی مردان و زنان رابطه منفی و معناداری وجود دارد. در مردان احساس گناه جنسی رابطه منفی و معناداری با نارساکنشی شخصیت وجود داشت، در حالی که در زنان بین نارساکنشی شخصیت و احساس گناه جنسی رابطهای یافت نشد. همچنین احساس گناه جنسی با میل جنسی زنان رابطه منفی و معنادار و با رضایتمندی جنسی مردان رابطه مثبت و معنادار داشت. نتایج به دست آمده از آزمون بوتاستراپ نشان داد که بدتنظیمی هیجانی میتواند بین بدرفتاری دوران کودکی و نارساکنشی شخصیت و کنشوری جنسی نقش واسطهای داشته باشد. بااینحال احساس گناه جنسی نتوانست در رابطه بین بدرفتاری دوران کودکی و نارساکنشی شخصیت با کنشوری جنسی نقش میانجی را ایفا کند. با توجه به این یافتهها میتوان پیبرد که تجارب آسیب زننده در کودکی ممکن است پیامدهای طولانی مدتی را به همراه داشته باشد. این پیامدها در بزرگسالی امکان دارد به صورت بدتنظیمی هیجانی، نارساکنشی شخصیت و نارساکنشی جنسی نمود پیدا کند. بنابراین آموزش فرزندپروری به والدین و ارائه طرحهای مراقبت از کودکان میتواند از بروز بسیاری از مشکلات روانشناختی جلوگیری کند.