با گذار از رویکرد مکانیکی و روان تنی به رویکرد روان تنی اجتماعی، بیماری روانی به منزلۀ پدیده ای چند وجهی و امری فرهنگی- اجتماعی درکانون توجه قرار گرفته است. این پژوهش درصدد است، با اتخاذ رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی، به کشف و بررسی دلالت های ذهنی و معنایی تجربه و درک همراهان بیمار روانی بپردازد. داده های این مطالعه کیفی از طریق مصاحبۀ نیمه ساخت یافته گردآوری و از روش نظریه زمینه ای برای تحلیل داده ها استفاده شده است. به کمک روش نمونه گیری نظری و هدفمند با 19 نفر از اعضای خانوادۀ بیماران روانی مصاحبه شد و در نهایت داده های گردآوری شده در قالب 18مقولۀ محوری و یک مقوله هسته کدگذاری و تحلیل شد. برمبنای نتایج پژوهش، مصاحبه شوندگان بیماری روانی را حاصل زمینه هایی چون سابقه بیماری روانی، گسیختگی خانواده، تجارب دردناک، نابسامانی اقتصادی، رفتارهای نامتعارف و زوال شبکه های حمایتی می دانند. همراهان در مواجهه با حضور بیمار روانی در خانواده به کنش های متفاوتی براساس پذیرش یا عدم پذیرش بیماری روانی دست می زنند که دامنه آن از کتمان و انکار تا ترحم و پذیرش و درمان بیماری در نوسان است. بازسازی معنایی تجربه و درک همراهان بر غیرعادی بودن بیماری روانی، دوری گزینی، شدت و چندوجهی بودن اختلال روانی دلالت دارد. براساس مطالعه حاضر، وجود بیمار روانی پیامدهایی چون داغننگ افتخاری، تمسخر، طرد اجتماعی خودخواسته، فشار مالی مضاعف و گسیختگی مضاعف خانواده را برای اطرافیان بیمار درپی داشته است.