تناول غذا در کنار ابعاد فیزیولوژیک، کارکردهای تمایزبخشی دارد و همین مسئله تناول غذا را از یک نیاز جسمی به مسئله ای بنیادین در بیان هویت اجتماعی مبدل کرده است که افراد به تناظر آن به بیان روایتی خاص از جایگاه و هویت اجتماعی خود می پردازند. در همین زمینه، مسئله اصلی نوشتار حاضر این است که زنان چگونه، به میانجی یک امر زیستی و بیولوژیک، جایگاه اجتماعی خود را بازسازیِ معنایی می کنند. روش شناسی مطالعه حاضر کیفی است و روش مردم نگاری برای انجام دادن عملیات میدانی و برای تحلیل داده ها از نظریه مبنایی استفاده شده است. نتایج حاصله از مصاحبه نیمه ساخت یافته با 30 نمونه زن، نشان از تغییر در رویکرد زنان متعلق به جایگاه های مختلف اجتماعی نسبت به غذا و تناول آن دارد. برای زنان مورد مصاحبه، غذا و تناول آن دلالت های معناییِ سیرشکمی، ساده گرایانه، کارکردگرایانه، زیبایی شناسانه، و سبک بخشی دارد.