اسطوره و ادبیات، همواره آیینۀ تمام نمای حیات فرهنگی جامعه بودهاست. زیست بشر در طول سالیانی که پا به عرصۀ وجود گذاشته، مبتنی بر شناخت خود از جهانِ در حال تغییر و تطبیق بوده است. محققان بسیاری به وجود دورانی که در آن زنان، قدرت و نفوذ بیشتری در اجتماع داشتهاند، اذعان کردهاند؛ اما کمتر محققانی از دیدگاه اسطورهشناسی، به چگونگی این جهانبینی پرداختهاند. بر اساس شواهد تاریخی و باستانی، این جهاننگری، مربوط به دورانی است که بشر به کشاورزی دست یافته و یکجانشین شده است. حیات در نجد ایران پیش از تهاجم آریاییهای دامدار و پدربرتر، بر اساس شواهد باستانی، مبتنی بر اقتصاد کشاورزی بودهاست. پس از آمدن آریاییها به حوزۀ ایران، به احتمال بسیار تمدنهای بومی از میان نرفته و با تمام جهاننگریهایشان، با آریاییها ادغام شدهاند. بنابراین، انتظار میرود که در بازنمودهای فرهنگی، هنری جهاننگری آریایی و بومی را بتوان بازیافت. پژوهش پیش رو بر اساس دادههای کتابخانهای و تحلیلی تلاش دارد که دادههای جهانبینی مادربرتری بر اساس شرایط اجتماعی، اقتصادی، تغییر و تحولهای فکری و نمادهای آن، طبقهبندی و با استفاده از اسطوره شناسی ژرژ دومزیل مبانی جهاننگری آریایی را بررسی کند. براساس دادههای بهدست آمده، روایتهای ویس و رامین، مم و زین، لاس و خزال و خج و سیامند بررسی شده است. نتیجۀ پژوهش نشان میدهد که اسطوره ها و جهاننگری مادربرتر در پیوندی تنگاتنگ با اقتصادکشاورزی و فرهنگ برآمده از آن است و پس از ظهور و پیدایش جهاننگری مردبرتر با اقتصادی دامدار و فرهنگی جنگجو در تقابل و تعامل قرار گرفته است. روایتهای بررسی شده، چه در سیر کلی روایت و چه در بازنمایی کنش شخصیتها نمادها و نشانه های مختلفی را از جهاننگری مادربرتری نشان میدهند. از دیگر سو بازنمایی کنشهای سهگانه دومزیل به صورتهای مختلف و متفاوت در بطن روایتها بیانگر وجود جهاننگری آریایی، مردبرتر و فرهنگ طبقاتیِ ناشی از آن است. تقابل و تعامل فرهنگی میان دو جهان نگری متمایز سبب خلق اسطورهها، روایتهای متمایز شده است؛ به گونهای که میتوان گفت آنچه فرهنگ و تمدن ایرانی خوانده میشود، ماحصل سنتز میان این دو جهاننگری است.