مفهوم تمرد در ادبیات داستانی نو، بن مایه ای جدید است که نویسندگان بسیاری از آن برای برساخت داستانی خود بعد از جنگ جهانی دوم استفاده کرده اند. تمرد، نوعی مقاومت در برابر سلطه است که در آن حق و آزادی های شخصی پایمال و زیر پا گذاشته می شود. بر مبنای تمرد، دو پیامد آن، یعنی مقاومت و سلطه نیز مطرح می شود که هدف از پژوهش حاضر پرداختن به شکل های تمرد و نمودهای آن در رمان است. همچنین با توجه به این که سلطه، موجب ایجاد تابوها و محدود شدن آزادی ها می شود تابوها و تابوشکنی ها نیز به دنبال این موضوع بررسی شده است. در پایان نامه ی حاضر نیز به بررسی این مفهوم در دو رمان «غروب پروانه» و «سال بلوا» پرداخته شده است که در آن بر پایه ی تحلیل محتوا با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی، داده ها تجزیه و تحلیل و داده ها به روش کتابخانه ای گردآوری شده است. در این پژوهش هر جا لازم بوده، از مفاهیم مردم شناسی و جامعه شناسی و روان شناسی هم برای غنا بخشیدن به موضوع بهره گرفته شده است. بر اساس یافته های این پژوهش، تمرد به شکل های گوناگون در دو رمان نمود می یابد. در رمان سال بلوا مفهوم تمرد بیشتر در حوزه ی سیاسی و در رمان غروب پروانه در حوزه ی دینی و فرهنگی نمود پیدا می کند. مسائل جنسی و سکسوالیته در هر دو رمان به صورت شکلی از تمرد بروز می یابد که یا سرکوب می شود و یا به مسائل اجتماعی و آیینی بستگی دارد که در هر دو شکل، بدن، ابزاری برای نمایش سلطه است. سوژه های هر دو داستان در محور مقاومت یک خودِ استاتیکی می سازند. مقاومت ها نوعی تابوشکنی و خلقِ دوباره است که در هر دو رمان وجود دارد؛ اما در برخی موارد موضوع تمرد در دو رمان متفاوت می شود. در رمان سال بلوا ناآرامی سیاسی منطقه، عدم توجه به مردم، ستم کاری حکمرانان منطقه و عقب افتادگی و بیسوادی مردم و در رمان غروب پروانه عدم آزادی، غصب و تحقیر زندگی فرد از طرف سلطه ی دینی و فرهنگی، ممنوعیت و سرکوب کردن عشق، موضوع تمرد است که در بعضی موارد به هم نزدیک می شوند. این نمودها در بستر زمینه ای مشترک جاری می شوند که امکان مقایسه و تحلیل این دو رمان را توجیه می کند.