ازنمایی مفاهیم انتزاعی در قالب استعارههای مفهومی و طرحوارههـای عینـیشـده برگرفتـه از تصورات ذهنی، یکی از سازوکارهای بنیادین ذهـن و زبـان اسـت کـه امـروزه در چـارچوب زبانشناسی شناختی بدان پرداخته میشود. استعارههای مفهومی بـه عینـیسـازی امـور ذهنـی میپردازند. یکی از این مفاهیم انتزاعیِ عینیتیافته، زمان است. پژوهش حاضر درصدد است تا با تکیه بر نظریات شناختی موجود در باب استعاره، به تحلیل شیوه بازنمایی زمان در مجموعـه آثار محمدجواد محبت و پرتو کرمانشاهی بپردازد. در آثار شاعران مذکور، زمان به صورتهای مختلفی عینی میگردد، پرتو کرمانشاهی زمـان را بـه صـورت انسـانی خـونریز و محمـدجواد محبت، زمان را بهصورت انسانی سخاوتمند میبیند. گاهی زمان در اشعارشان به صورت پرده و حایل جلوه میکند و گاهی به صورت اشیاء قابل شـمارش؛ آنـان از زمـان بـه عنـوان مکـانی محصور یاد میکنند که نگرش هر یک در این امر متفاوتاست. نگاه محمدجواد محبت و پرتو کرمانشاهی در عینیسازی مفهوم زمان با امور طبیعت نمود بارزی دارد؛ اما نگرش محمـدجواد محبت نسبت به پرتو، به مراتب مثبتاندیشانهتر است. این پژوهش با روش توصیفی_تحلیلـی به انجام رسیده که در آن ضمن بررسی سازوکارهای شناختی بهکار رفته برای عینیسازی مفهوم زمان، وجوه اشتراک و افتراق حوزههای مختلف نشاندهنده مفهوم زمان نیز شرح و تفسیر شده است.