استعاره هرچند در نگاه بعضی از صاحب نظران، نوعی انحراف از هنجارهای متعارف زبان خودکار به شمار می رود، شیوه ای از فرایند گریزناپذیر در شکل گیری استدلال و اندیشه است؛ به این معنا که نظام اندیشگانی بشر ماهیتی اساساً استعاری دارد؛ زیرا انسان ها در قالب مفاهیم، استعاری می اندیشند و شبیه سازی می کنند. برپایه این باور، پژوهش حاضر به بررسی حوزه های استعاره زمان در اشعار یدالله بهزاد پرداخته است؛ روش این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی است و هدف از آن، شناسایی حوزه های مبدأ به کاررفته در آثار شاعر مذکور است تا بتوان با تحلیل شناختی آنها، لایه های پنهان معانی اشعار وی را شناخت و به جهان بینی و عمق تفکرش پی برد. برپایه یافته های این پژوهش، یدالله بهزاد برای عینی سازی مفهوم زمان، از حوزه های مبدأ متنوعی بهره برده است که پرکاربردترین آنها اشیا، انسان، مکان و عاملیّت و کم کاربردترین آنها خوراک، حیوان، دیرش و مفاهیم انتزاعی است. در حوزه مفاهیم فراحسی نیز زمان مانند دیو و اهریمن مفهوم سازی شده است. یافته های این جستار مؤید این مطلب است که یدالله بهزاد نسبت به زمان، دیدی کاملاً منفی و بدببنانه دارد. این نوع نگرش به زمان می تواند بازتاب زندگی پر از رنج او باشد که در ذهنش رسوخ کرده و در زبانش نمود یافته است.