نظام مفهومی ذهن بشر که اندیشه و عمل انسان بر آن استوار است، ماهیتاً استعاری است و ریشه در نظام مفهومی زبان دارد. بنابراین، از استعاره بهعنوان مقولهای مهم در مطالعات زبانی یاد میشود. پژوهش حاضر به بررسی الگوی بدنمندی استعارههای مفهومی در نابینایان مطلق مادرزاد در مقایسه با همتایان بینایشان بر مبنای معنیشناسی شناختی در چارچوب استعارههای مفهومی از دیدگاه لیکا و جانسون )1980پرداخته است. ماهیت انجام این پژوهش که از نوع کمی ـ کیفی آمیخته) بوده بهصورت مقایسهای بین دو گروه از افراد نابینا و همتایان بینا انجام شده است؛ بدینترتیب که 48آزمودنی بینا و نابینای زن و مرد با تحصیلات دیپلم و لیسانس در سنین 18ـ 28سال مورد ارزیابی قرار گرفته اند و از آنها خواسته شده 30واژه منتخب را بر مبنای راهکارهای ریسیبیتی و پگی )1991توصیف کنند. بر این اساس، در ابتدا طرحواره های ذهنی بهعنوان قلمرو مبدأ در نگاشتهای استعاری و سپس، استعارههای مفهومی استفادهشده توسط آن ها مورد بررسی قرار گرفته است. بررسیهای صورت گرفته نشان میدهد که نابینایان باتوجه به فقدان حس بینایی به عنوان مهمترین حس، از توصیفات واژگانی بیشتر و بهمراتب طرحواره های ذهنی و استعاره های مفهومی بیشتری نسبت به همتایان بینایشان استفاده میکنند، به طوری که آزمودنی های نابینای زن لیسانس با بیشترین استفاده از طرحوارههای ذهنی و استعاره های مفهومی گزارش شدهاند