انگارۀ نام یکی از انگاره های مهم در رویکرد شناختی است که پس از طرح فضاهای ذهنی فوکونیه با کمک مارک ترنر در سال 1994 با هدف کاهش مفاهیم پیچیده و انتزاعی زبان آدمی مطرح گردید و با نگاهی کامل و جامع به شیوه های مفهوم سازی و ساختارهای معنایی متون مختلف، ما را در تفسیر و تعبیر آن ها یاری می کند. شایان ذکر است که این انگاره در واقع برایند آراء شناختی پیشین یعنی ابتدا انگارۀ اسم و سپس فضاهای ذهنی است. از آنجایی که به باور طرفداران رویکرد شناختی، زبان به طور بنیادین و نمادینی از یک ساختار استعاری برخوردار است، بنابراین این انگاره به خوبی در درک و تفسیر متون مختلف می تواند برای شنونده و خواننده راهگشا باشد. فوکونیه و ترنر در راستای رفع ناتوانی های انگاره های شناختی که قبلاً مطرح شده بود، همچون انگاره های اسم و فضاهای ذهنی با انتشار مقاله ای با عنوان «آمیختگی مفهومی» به طرح این رویکرد شناختی نوین پرداختند. در ادامۀ همین مطالعات بود که فوکونیه و ترنر در کتابی با عنوان "شیوه های اندیشیدن ما" به تفصیل انگارۀ نام را معرفی کردند. در نهایت، آن ها به این نتیجه رسیدند که انگارۀ نام که بر اساس نگاشت بین دو قلمرو فیزیکی و عینی مبدأ و نیز قلمرو انتزاعی مقصد شکل می گیرد، توانایی دقیق و کامل ساختارهای زبانی پیچیده و فرایندهای ادراکی-شناختی را ندارد و از طرفی انگارۀ فضاهای ذهنی فوکونیه نیز قابلیت تبیین مسائل پیچیدل زبانی و معنایی را ندارد. به اعتقاد آن ها الگوهای دو دامنه ای در انگارۀ اسم و فضاهای ذهنی برای درک پیچیدگی های اندیشۀ آدمی کفایت لازم و کافی را ندارد، بلکه در تشریح اندیشۀ تصوری آدمی به یک الگوی شبکه ای و به عبارتی شبکۀ شعاعی نیاز است. به همین دلیل فوکونیه و ترنر با ترکیب جنبه هایی از دو انگارۀ پیشین به انگارۀ نوینی با نام شبکه های ادغام دست یافتند که به عنوان «آمیختگی مفهومی» معروف است.