مدلهای زیادی برای توصیف حرکت املاح در خاک وجود دارند. در این میان، مدل موسوم به CDE بیشترین کاربرد را دارد (وانگنوختن و ویرنگا، 1986). بر مبنای این مدل، حرکت املاح ترکیبی از فرآیندهای پخشیدگی و جریان روان است. این مدل در اوایل دهه 1960 برای تحقیق در مورد حرکت املاح در خاک رواج یافت و برای چندین خاک در مقیاس آزمایشگاهی رضایت بخش به نظر رسید (وانگنوختن و ویرنگا، 1986). مسألۀ اصلی در کاربرد مدلهای انتقال املاح در مقیاس صحرایی تعیین پارامترهای آنها میباشد. یکی از روشها برای تعیین پارامترهای مدل های انتقال املاح روش معکوس است (وان گنوختن و ویرنگا، 1986؛ لی و همکاران، 2000). در این روش، مدل انتقال املاح بر منحنی رخنه که از آزمایشهای جابجایی اختلاط پذیر بدست می آید، برازش میشود و پارامترهای مدل با به حداقل رساندن مجموع مربعات خطا بدست می آیند. مشکل اصلی در استفاده از این روش آن است که در بیشتر موارد، تعیین منحنی رخنه در شرایط مزرعه عملی نیست. از این رو باید به دنبال روشهایی بود که بتوان این پارامترها را به صورتی مستقل و با استفاده از ویژگیهای خاک تخمین زد. در واقع شرط اصلی اعتبار یک مدل نیز آن است که پارامترهای آن به صورت مستقل تعیین شوند. زیرا ممکن است که یک مدل به خوبی بر منحنیهای رخنه برازش یابد، لیکن این امر لزوماً به معنی دقت خوب مدل در پیشبینی و توصیف حرکت املاح در خاک نیست (سلیم و همکاران، 1990).اکنون معلوم شده است که مقدار پراکنش پذیری با افزایش طول مسیر حرکت املاح یا مقیاس سیستم ژئولوژیک افزایش می یابد (پیکنس و گریساک، 1981؛ خان و جوری، 1990). از این رو مقدار پراکنش پذیری اندازه گیری شده از آزمایشهای جابجایی اختلاط پذیر یا برآورد شده با استفاده از توابع انتقالی برای یک مقیاس معینی بوده و جهت استفاده باید با استفاده از روابط دیگری مقیاس بندی شوند. اینگونه روابط نیز تجربی بوده و بر مبنای اندازه گیری پراکنش پذیری خاکهای مختلف در مقیاسهای متفاوت ارائه شده اند و لذا همان محدودیتهای گفته شده در بالا را دارا می باشند.