تجربه تنهایی در سکوت های ام اس: مطالعه تجربه تنهایی بیماران مبتلا به ام اس در شهر سنندج کمال خالق پناه چکیده این مقاله کاوشی در هیاهوی پنهان تنهایی در میان بیماران مبتلا به ام اس است. هدف ما فهم تجربه ذهنی تنهایی و وضعیت عینی تنهایی بیمار به میانجی بیماری است. هم معنایی که به تنهایی می بخشند و هم معنایی که بر آن ها تحمیل می شود. ابتدا در ازدحام مطالعات تنهایی سعی در وضوح بخشیدن به مفهوم تنهایی خواهیم کرد. استدلال خواهم کرد که تنهایی به مثابه تجربه ای ذهنی تنها به واسطه امکان عینی آن و میانجی های عینی قابل درک است. در اغلب مواقع بیماری ام اس تجربه فرایند مداوم طرد شدن از حوزه حمایت اجتماعی در دوران دگرگونی پیوندهای اجتماعی است. توصیف و نوشته های بیماران مبتلا به ام اس منبع ما برای کاوش در تنهایی شان بوده است. در این توصیف چند معنا از تنهایی به مثابه تجربه ای ذهنی وجود دارد: شبکه اجتماعی بودن حمایت اجتماعی، فرایندی ازتنها شدن به تنها بودن و بودن بدون آینده. از طرف دیگر تجربه ذهنی تنهایی آن ها پیامد وضعیت عینی ابتلا به بیماری پیامد سه فقدان اساسی در روابط اجتماعی آن هاست: فقدان شناسایی، فقدان امنیت و فقدان احساس تداوم. واژگان کلیدی: بیماری ام اس؛ تجربه تنهایی، مطالعات تنهایی، فقدان شناسایی، شبکه اجتماعی بدون حمایت اجتماعی.