با وجود اندیشه ها، مباحث ، جدل و نظریه پردازی فراوان درباره عدم تمایز اخلاق و تربیت و نزدیکی حدود و ثغور آنها، آن چه امروزه از ظواهر کلمات و گفته های صاحب نظران بر می آید، جدا انگاری این دو، در عین اعتقاد به وجود نوعی تعامل و ارتباط عمیق بین آنهاست. این تعامل ، بی ارتباط به پیشینه تاریخی اخلاق و تربیت نیست. بررسی سیر تکوین معنایی این دو واژه، حاکی از آن است که در گذشته تمایز چندان روشنی بین این دو نبوده و یا لااقل،اخلاق،جزو تربیت به حساب می آمده است. این امر،هم در فرهنگ شرق و هم در فرهن غرب دیده می شود. مثلاً در تعریف کلمه( Education )آمده است:«پرورش کودک و نوجوان؛ مجموعه عادات فکری که باید کسب شود و مجموعه خصایل اخلاقی که در فرد رشد کند»(شکوهی 1378، ص 21). واژه«پداگوژی»نیز بیش تر به معنای تربیت اخلاقی بوده است. «امانوئل کانت»که آرای او در تعلیم و تربیت از اهمیت زیادی برخوردار است، معتقد است که حصول آدمیت و رها شدن از توحش و سبعیت، تنها با تعلیم و تربیت مسیر است. البته می توان تعلیم و تربیت را به گونه ای سامان داد که این مهم حاصل نیاید ،ولی این نقص عظیمی برای یک دستگاه تربیتی است. از این رو وی تصریح می کند که تهذیب اخلاق، باید جزء تربیت باشد. او، همچنین، تربیت اخلاقی را آخرین و عالی ترین سطح تربیت می داند که با انجام آن،کار تعلیم و تربیت به پایان می رسد. هدف این مقاله پرداختن به این دو کلید واژه اصلی (اخلاق و تربیت) است. در بخش اولی مقاله به این مساله پرداخته شده است. در بخش دوم مقاله به بررسی جایگاه اخلاق در قلمروهای اصلی آموزش می پردازیم. در این رابطه به بررسی نقش و جایگاه اخلاق در حوزه های (مبانی، اهداف، محتوا، روش و قوانین آموزش و پرورش) خواهیم پرداخت.