عموماً، آموزش چند فرهنگه به عنوان در همتنیدگی محتوایی که در مورد قومیتها، گروههای فرهنگی و زبانی تدوین شده در یک برنامه درسی واحد شناخته می شود. اگرچه برنامه درسی یکپارچه به عنوان یکی از اجزاء نهضت چند فرهنگه شناخته شده است اما تنها یک جزء آن را دربرمی گیرد. و برای پی بردن به آموزش چند فرنگه ما نیازمند یک رویکرد وسیع و پیچیده تری هستیم. هر گونه تفکر در مورد آموزش چندفرهنگی، نیازمند داشتن عینکی از نوع دیگر است تا بتوان از مجرای آن به کودک(یادگیرنده)، آموزش و جهان نگریست. در این مبحث ما سعی نمودیم تا به طور خلاصه ابعاد آموزش چندفرهنگی را برشماریم. در این فرایند ما سوالاتی را مطرح نمودیم که جوابهایی نیز برای آنها ذکر کردیم. و این هدف اصلی ما بود. همچنانکه در ابتدا اشاره نمودیم، آموزش چندفرهنگی یک فلسفه است نه یک طرح و نقشه. چنانچه ما فلسفه مورد نظر را بپذیریم، باید برنامه هایی برای عملی نمودن ایده خود داشته باشیم. به هر حال وظیفه نظام آموزشی این است که شرایطی را فراهم نماید تا دانش آموزان و خانواده هایشان به فرهنگ خود مباهات ورزند و راهی را برای جلب مشارکت آنان فراهم نماید تا به عنوان شهروندی فعال در مقدرات سیاسی و اجتماعی مشارکت داشته باشند. در اینجا باید راهبردهای یادگیری زمینه را فراهم نمایند که موفقیت تمام دانش آموزان را بدون توجه به نژاد، طبقه، و قومیت آنان، تشویق نماید با توجه به دانشی که امروزه در مورد سبکهای یادگیری وجود دارد، می تواند به ما کمک نماید.تا تفاوتها را بهتر ببینیم. در آموزش چندفرهنگی، معلم باید این سوال را از خود بپرسد که آیا راهبردهای یادگیری و تدریس که انتخاب نموده تا چه اندازه با سبک یادگیری دانش آموزانش موافقت دارد؟