صنایع متداولی که می شناسیم، محصولاتی تولید می کنند که تنها ارزش فیزیکی دارند، و ماده ی اولیه آنها را طبیعت فراهم می کند. این محصولات غالباً هیچ معنا و مفهومی را به روشنی منتقل نمی کنند. اما صنعت فرهنگی، ماده اولیه تولیدات خود را از ذوقیات، احساسات و تراوش های ذهنی افراد خلاق در فرهنگ های مختلف می گیرد؛ و آنچه ارزش این تولیدات را رقم می زند، "درونمایه" ی آنها است که یک پیام فرهنگی- معنوی را به مخاطبان خود انتقال می دهد و از این طریق بر ذهن، روح، احساسات، و ادراکات آنان تاثیر می گذارد. فرآورده های فرهنگی عمدتاً در زمره ی فرآورده های نرم قرار می گیرند؛ اما معمولاً از طریق یک عامل انتقال می یابد که ممکن است سخت افزاری باشد. مثلاً فیلم سینمایی یک فرآورده ی صنعت فرهنگی است که ماهیت نرم دارد اما از طریق حاملی به نام لوح فشرده جابه جا شده و به فروش می رسد. به هر حال در صنعت فرهنگی باید بین حامل و محمول تفاوت قائل شویم. دورکهایم و آدورنو در کتاب «دیالکتیک روشنگری» گفته اند که «هر اندازه موقعیت صنعت فرهنگ مستحکم تر باشد، به همان نسبت سریع تر می تواند به نیازهای مصرف کننده پاسخ گوید و به تولید، کنترل و تنظیم این نیازها بپردازد». امّا مهم تر از جنبه های اقتصادی صنایع فرهنگی، جنبه های سیاسی و اجتماعی آن است که در نهایت به شکل گیری هویت ملی ملّت های جهان منجر می شود. غرب با شناخت دقیق و کامل این جنبه ها توانسته است اولاً گفتمان تجدد را با به وجود آوردن غیریت های هویتی به وجود آورد و تثبیت کنند، ثانیاً آن را فراگیر نماید و به سمت جهانی شدن سوق دهد. متأسفانه در کشور ما به صنایع فرهنگی، که یکی از ارکان مهم هویتی ملّت هاست، چندان توجه نشده است و در بعضی دوره ها و عرصه ها آن قدر که صنایع فرهنگی ما در خدمت به گفتمان مدرن عمل می کنند، هم جهت با فرهنگ ملّی و ریشه های هویتی ما نیستند. مقالۀ زیر در این خصوص پژوهش و نگارش یافته است.