تلاش این جستار واکاوی تز «دیالکتیک نزاع فرهنگی» به منظور نشان دادن راهی برای برون رفت از دوگرایی فرهنگ والا/عامه-پسند است. سیطرۀ این دوگرایی بر مبحث تحلیل و ارزیابی فرهنگ بر کسی پوشیده نیست و تا همین اواخر صف بندی های نظری بر مبنای طرفداری یا ضدیت شان با یکی از دو شق همین دوگرایی بوده است. بنا به استدلال این جستار، تز «دیالکتیک نزاع فرهنگی» که نوگرامشی گرایان در تحلیل وضعیت فرهنگیِ مدرنیتۀ متأخر مطرح کرده اند طریقی برای فایق آمدن بر این دوگرایی یا بن بست نظری و چرخۀ عبث است. تأملی تاریخی در مناقشۀ والا/عامه پسند روشن می سازد که نه فقط این دو شق دو ذاتِ مستقلِ جدا از هم نیستند، بلکه کل معنا و محتوای شان به طرزی سلبی به هم وابسته است؛ به بیان دیگر، هر دو مقوله هایی تهی اند که بسته به دیگریِ غایب شان دلالت متفاوتی به خود می گیرند. بااین که درک عمیق وضعیت فرهنگی معاصر بدون تعمق تاریخی/نظری در این دوگرایی اساساً ممکن نیست، گرفتار ماندن در این مناقشۀ بی پایان حاصلی جز ابهام افزایی نخواهد داشت. ایدۀ اصلی تز دیالکتیک فرهنگی این است که کل خصایل، کیفیات و معیارهایی که مبنای تقسیم بندی تولیدات فرهنگی به والا/عامه پسند (یا هر عنوان دیگری) هستند در متن قلمروی از روابط و مناسباتِ عینی، که عرصۀ نزاع بین اِعمال سلطه و ابراز مقاومت است، به شیوه ای اساساً تعین ناپذیر برساخته می شوند و لذا درک و تحلیل فرهنگ در گرو فهم این منازعه و کنارگذاشتن دوگرایی هایی است که خود محصول این منازعه اند.