تلاش این نوشتار تأملی انتقادی در رویکردهای مسلط نقد فیلم از منظر جامعه شناسی هنر است، یعنی از منظر حوزه ای مطالعاتی که تعامل دیالکتیکی و پیچیدۀ آفرینش هنری با تاریخ، ایدئولوژی، گفتمان، اقتصاد سیاسی و کلاً با سازوکارهای مادی تمدن را در کانون توجه قرار می دهد. از میان رویکردهای رایج در نقد فیلم، سه رویکرد فرمالیسم، رئالیسم/نئورئالیسم و نشانه-شناسی/ساختارگرایی انتخاب و بررسی شده اند. استدلال اصلی مقاله این است که این رویکردها، به رغم تفاوت بنیادی در نظریه و روش، فیلم را به مثابه موجودی برکنده از جامعه و تاریخ در نظر می گیرند و پیوند ازگانیک آن با نهادهای اجتماعی، مناسبات تریخی، عرف عام و فرهنگ را از نظر دور می دارند. بر مبنای این استدلال، مطالعات فیلم امروزه نیازمند رویکردی است که درست مثل خود اثر سینمایی مونتاژی از تکنیک ها و راهبردهای گوناگون باشد تا بتواند زمینه را برای رشد و ارتقای گونه ای تحلیل نظری/روش شناختیِ برد متوسط فراهم کند که در عین توجه به زبان و متن و آپاراتوس سینمایی، فیلم را در بستر اجتماعی/تاریخی مربوطه اش بررسی کند.