پژوهش حاضر کوششی است برای تحلیل نئوفرمالیستی شیوههای روایت پردازی حیات اجتماعیِ فرودستان پایین شهر در سینمای دهۀ نود در ایران. برای نیل به این مقصود، پژوهش بهلحاظ نظری بر دو دسته از نظریه ها اتکا کرده است: نظریه های در حوزۀ مطالعات سینمایی که چیستی مدیوم سینمای و رابطۀ آن با امر اجتماعی را می کاوند و نظریه های در حوزۀ جامعه شناسی هنر که پیوند دیالکتیکی بین دینامیسم اجتماعی و آفرینش هنری را واکاوی کرده اند. در ساحت روش، پژوهش حاضر از رویکرد نئوفرمالیستی برای تحلیل فیلمها سود جسته است که عمدۀ تلاش آن واکاوی سطوح چهارگانه معانی در آثار هنری است. از میان فیلمهای اکرانشده در ژانر سینمای پایین شهر در دهۀ نود سینمای ایران سه مورد از مهمترین و پرفروش ترین فیلم ها انتخاب شده اند که به ترتیب عبارتند از: ابد و یک روز، مغزهای کوچک زنگزده و شنای پروانه. نتایج تحقیق نشان می دهد که این ژانر سینمایی تصویری از وضعیت اجتماعی فرودستانِ پایینشهر را به نمایش می گذارد که مطابق آن فقر، فلاکت و استیصال روانی بدنی منجر به شکلگیری نوعی بن بست و چرخۀ باطل شده است که در آن هیچ راه برون رفتی برای کنشگران این فضاها قابل تصور نیست. نه فقط فضاهای عینی و نمادینِ پایین شهر متعارض، پرتنش و تکه پاره هستند، بلکه غبار کهنگی، فرسودگی، پلشتی و ویرانگیِ نشسته بر آن ها باعث شده است تا زندگی کنشگران نیز آکنده از خشونت و تنش و ستیز گردد. خشونت و تنش های مداوم موتیف تکرارشونده در هر سه اثر است. ریتم تند زندگی همراه با دیالوگ های تنش آلود و مونولوگ های پرتشویش خصلت لاینفک تعاملهای نمادین کنشگران این فضاها است. دست آخر اینکه دگردیسی ژانر سینمای پایین شهر در دهۀ نود، که نقطۀ شروع آن تولید فیلم ابد و یک روز بود، حکایت از نوعی دگردیسی عمیق در وضعیت انضمامی فرودستان دارد که دیگر با مضامین و موتیفهای فیلمهای پایین شهری دهه های قبل قابل بازنمایی نیست.