پژوهش حاضر تلاشی برای واکاوی منطق چندروایتی/ تک روایتی حاکم بر تولیدات رسانه ای است. از میان تولیدات رسانه ای مختلف به طور خاص ژانر مجموعه های تلویزیونی برای مطالعه انتخاب شده است، چراکه این ژانر، با داشتن مخاطبان عام و ارتباط تنگاتنگ با زندگی روزمرۀ آنها، این قابلیت را دارد توجه افراد را به طور همزمان به داستانها، روایتها، صداها و رخدادهای متنوع جلب کند یا برعکس، با اتکا بر روایتی خطی از داستانی واحد ذهنیتی تک خطی و یکسونگر در میان آنها پرورش دهد. به لحاظ نظری، برای مفهوم پردازی دوگانۀ تک روایتی/ چندروایتی بودنِ متن از آرای میخاییل باختین، رولان بارت و ژیل دلوز استفاده شده است و به لحاظ روشی، برای تحلیل مجموعه های تلویزیونی، روش تحلیل محتوای کیفی به کار رفته است. با اتکا بر نمونه گیری نظری ـ هدفمند دو مجموعۀ روزگار قریب و پروانه برای تحلیل انتخاب شدند که وجه مشترک آنها روایت پردازی قصه ای تاریخی است. از روزگار قریب پنج سکانس و از پروانه سه سکانس برای انجام تحلیلها انتخاب شدند، با این استدلال که این سکانسها حاوی غنی ترین داده ها جهت پاسخگویی به پرسش های پژوهش هستند. نتایج نشان می دهد که روزگار قریب اثری مبتنی بر منطق چندروایتی است که در آن روایت پردازی قصۀ اصلی در متن پرداختن به انواع خرده داستان ها و خرده روایتهای دیگر انجام می پذیرد. نه فقط شخصیتها و کنشها و تعاملهای بازنموده در قصۀ اصلی در ابعاد مختلف و از نقطه نظرهای متفاوت به نمایش گذاشته می شوند، بلکه طیف وسیعی از ماجراها و رخدادهای به ظاهر حاشیه ای، شخصیتهای فرعی، صداهای ناشنیده و برهم-کنشهای به ظاهر بی اهمیت در کنار قصۀ اصلی روایت پردازی می شوند. لذا این مجموعه با اتکا بر روایت های متقاطع و غیرخطی مخاطب را فعالانه درگیر خود ساخته و او را به شنیدن انواع روایت ها فرامی خواند. درست در نقطه مقابل، مجموعۀ پروانه داستانی واحد را با اتکا بر روایتی خطی و یکسونگر به نمایش می گذارد که در آن مخاطب فقط قادر به شنیدن صدای راویِ مسلط، و نه هیچ کس دیگر، است.