هدف اصلی این پژوهش انجام کندوکاوی کیفی، به شیوۀ نظریۀ زمینه ای، در شیوه های مصرف نمایشی کالاهای لاکچری است و برای نیل به این مقصود کنشهای مصرفیِ روزمرۀ زنان اقشار مرفه در شهر سنندج را مطالعه می کند. در مطالعۀ مصرف کالاهای لاکچری، به طور تاریخی، دو رویکرد نظری کلاسیک (مصرف لاکچریِ ناشی از ثروت) و متأخر (مصرف ظرفیتهای لاکچری) سیطره داشته اند که تلفیقی از هر دو، با محوریت رویکرد کلاسیک، مبنای نظری این کار را تشکیل می دهند. برای انتخاب سوژه ها به شیوۀ نمونه گیری هدفمند، با ملاک بیشینۀ پراکنش، عمل شده است که طی آن با 21 نفر از زنان اقشار مرفه سنندج در سه محلۀ «شالمان»، «صفری» و «مبارک آباد» مصاحبه عمیق فردی به عمل آمده است. در نهایت داده ها با استفاده از فرایند کدگذاری تحلیل و در قالب پنج مقولۀ شرایط علی، شرایط زمینه ای، شرایط مداخله گر، راهبردها و پیامدها دسته بندی شدند. مقولۀ هسته برساخت و نمایش نوعی زنانگیِ فرادست است که به گواهی داده ها تماماً از فرایند مصرف لاکچری تغذیه می کند. زنان مرفه با اتخاذ دو طیف راهبرد هم در جهت برساخت نوعی زنانگی شبه اشرافی و هم بازتولید منزلت فرادست شان نسبت به زنان دیگر اقشار اجتماعی دست به مصرف لاکچری می پردازند. مصرف کالاهای لاکچری، همچنین، در زندگی آن ها پیامدهایی دارد که غالباً از جنس تقویت خصایل شبه اشرافی نظیر تفاخر، فضل فروشی، نجیب نمایی، ادعای اصالت و افتخار به تبار خانوادگی است. با تبدیل شدن این شیوۀ زندگی به طبیعت ثانویۀ آن ها، خودبه خود به دیگران القابی مثل نوکیسه و نااصیل می دهند که پیامدِ دیگر مصرف لاکچری است. این میل به طرد نمادین دیگران پیامد سومی هم دارد و آن داشتن روابط درون گروهی محدود است. این زنان غالباً در معاشرتهای خانوادگی شان گزینشی و محتاطانه عمل می کنند و با هر کسی وارد تعامل نمی شوند. لذا، نوعی خودانگارۀ زنانۀ دیگری پرهیز دارند که پیامدِ چهارمِ غرق شدن در مصرف تجملی است. آنها درست به مانند زنان نجیب دربارهای اشرافی هنوز دنیا را به «ما» و «آنها» تقسیم می کنند. «آنها» همان دیگران فرودست اند و «ما» نیز نوعی خودِ زنانۀ متناسب با منش اشرافی است.