مسئلۀ محوری این پژوهش بازنمایی اجتماعی بدن است که عمدتاً در قالب دو کنش بدن آرایی و بدن نمایی نمود می یابد؛ پرسش اصلی این است که این پدیده واجد چه ظرفیت های رهایی بخش و چه سویه های سرکوب گرانه ای است؟ برای پاسخ به این پرسش بر رویکردی مفهومی تکیه شده است که استخوان بندی آن مصرفی شدنِ بدن و برساخت بدن مندِ «خود» در جامعۀ مصرفیِ معاصر است، امری که مصادیق آن در هر دو ساحتِ مجازی (اینستاگرام، تلگرام، فیس بوک و غیره) و واقعی (خیابان، مراکز خرید، پارک ها و دیگر فضاهای همگانی) خاصه در میان زنان به وضوح قابل رؤیت است. میدان مطالعۀ پژوهش زنان تهرانی 19 تا 40 است که تجارب زیستۀ آن ها با استفاده از نظریۀ زمینه ای و تکنیک مصاحبه عمیق تفسیر شده است. نتایج گویای آن است با سترون شدنِ مؤلفه های جامعۀ مدنی (انجمن ها، پاتوق ها، شبکه های همیاری، سندیکاها، جنبش ها و حوزۀ عمومی) و سیطرۀ فرهنگ مصرفی، بدن به یگانه سرمایۀ قابل اتکا، تنها منبع لذت و یگانه وسلیۀ برقراری تعامل بدل شده است. داشتن خودپندارۀ ضعیف، پایین بودن سرمایۀ اقتصادی و رواج انگارۀ خیر محدود در میان زنان، در کنار زمینه هایی همچون گم گشتگی زنان در هزارتوی جامعۀ مصرفی، کاربرد تکنیک های انضباطی مدیریت بدن و مردانه بودن فضاها، باعث شده اند که زنان از دستیابی به تثبیت نَفس زنانه و نهادینه کردن جایگاه و مطالبات خویش بازمانند و با اتخاذ راهبردهایی واکنشی مثل خودخواهی و دگرگریزی، لذت گرایی افراطی، پنهان کاری و پرخاشگری عملاً به سوی تخریب نَفس و بیگانگی فزاینده از جامعه سوق داده شوند. سوژۀ مؤنثی که سلبریتیزه کردن بدن را مناسب ترین راه به عنوان ابراز وجود در جامعه برگزیده است، با جامعه بیگانه گشته و سلامت روانی و اجتماعی اش دستخوش تهدید می شود. نَفس زنانه در این وضعیتِ انسداد اجتماعی از انجام کنش راهگشا ناتوان و به مصرف کنندۀ تولیداتِ عامه پسندِ فرهنگِ مصرفی بدل شده است.