در سال های اخیر نظام آموزشی اقدام به بازبینی برنامه های درسی و آموزش نموده است (سند تحول بنیادین آموزش و پرورش). این امر به دلیل احساس تهدید از جانب علوم انسانی است و به همین دلیل تلاش های بسیاری جهت خلق جامعه شناسی ای با صغه بومی انجام گرفته است. هدف این تحقیق تحلیل متون درسی جامعه شناسی به منظور فهم مکانیزم های برساخت این علم در متون درسی، گفتمان های حاکم بر آن و رویه-های سازمانی و ساختاری است که این گفتمان های را خلق کرده اند. از دریچۀ طرح چنین پرسشی، مفروض است که متون درسی عرصۀ جدال گفتمان های متعارض اند و همواره نیز چنین بوده اند. به بیان دیگر، از زمانی که آموزش و پرورش به صورت رایگان و همگانی به عنوان بخشی از راهبردهای توسعه در بیشتر کشورهای جهان معرفی شده، تدوین محتوای کتب درسی ازجمله مهم ترین و حساس ترین مباحث در برنامه ریزی درسی بوده است، تا جایی که بسیاری برنامه درسی را معادل محتوا می دانند. این حساسیت در کشور ما در حال حاضر از دو جنبه قابل توجه است: یکی ظهور تفکر مهندسی اصلاحات در آموزش و پرورش و دیگری وجود نظام تعلیماتی متمرکز در تدوین کتب درسی. کتب درسی جامعه شناسی دوره متوسطه دوم از این لحاظ اهمیت بسیاری دارند، زیرا منبع شکل دهندۀ بسیاری از نگرش ها و باورهای اجتماعی، هویتی، سیاسی، زیستی و ملی اند که لازم است نوجوانان در دوران تحصیل با آن ها آشنا شوند. به علاوه، دوره متوسطه دوم بیش از دوره های قبلی با جامعه ارتباط دارد؛ دانش آموزان این دوره از نظر روانی و ذهنی خود را آماده ورود به جامعه و ایفای نقش های مختلف می بینند و جامعه نیز از آنان نتظار دارد توانایی های نسبی در انجام وظایف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کسب کنند. لذا محتوای کتب درسی عاملی است که در میزان تحقیق یا عدم تحقق اهداف جامعه، از حیث بازتولید فرهنگ مشروع، بسیار مؤثر است. متون آموزشی برای آن که بتوانند بر فراگیرندگان خود تأثیرگذار باشد باید در چارچوب گفتمان خاصی صورتبندی شوند و طراحان این متون در پی آنند تا گفتمان خاص مورد نظر خود را مسلط کرده و آن را در قالب جزیی ترین محتویات به سوژه ها ارایه دهند. تلاش برای صورتبندی، ارایه و تثبیت گفتمان های مربوطه را در این جا نهاد آموزش و پرورش به انجام می رسند. این پژوهش به طور کلی ذیل رویکرد نظری موسوم به برساخت گرایی اجتماعی انجام می گیرد که تأکید می کند که باید آن دسته از شیوه های درک جهان از جمله درک خودمان را که بدیهی تلقی کرده ایم به دیدۀ انتقادی بنگریم. شاید بدیهی به نظر برسد که وقتی به جهان می نگریم، فارغ از هر چون و چرا و مسئله ای ماهیت آن را در می یابیم و یا دانش متعارف ما مبتنی بر مشاهدۀ غیبی و بی طرفانۀ ما از جهان است. برساخت-گرایی اجتماعی می خواهد به این دسته از دیدگاه های خودمان نگاهی انتقادی بیندازیم و آن ها را به پرسش بگیریم. این رویکرد در تقابل با رویکردهای قرار می گیرد که در علم سنتی از آن ها باعنوان اثبات گرایی و تجربه گرایی یاد می شود ـ رویکردهایی مبتنی بر این فرض که می توان با مشاهده به ماهیت جهان پی برد و آن چه به ادراک ما در می آید همان است که وجود دارد