عناصر داستان بطور مستقیم به دیدگاه و نگرش نویسنده به عالم هستی بستگی دار و بر تحمیل هویت و تشخّص او بر مجموعه ی داستان نقش بسزایی دارد. نقشی که هر یک از این عناصر در داستان می آفریند متفاوت است. امّا آن چه مسلّم است قوّت وضعف یک اثر در بکارگیری این عناصر برمی گردد ودرست آنست که عناصر داستانی بتواند در کنار هم تفکّر اصلی نویسنده را در اثر بیان کند. مجموعه الحب فوق البلاط که از شاخص ترین و مهم ترین آثار عبدالوهاب المطاوع است به شیوه ی آثار کلاسیک، یعنی آثار رئالیستی قرن نوزدهم است. به این منظور المطاوع سعی می کند به کمک توصیف، بر تمام وجوه داستان به طور مستقیم احاطه داشته باشد. همچنین آنچه در این مجموعه مورد نظر نویسنده است، بسیار ساده و قابل فهم و به صورت مستقیم و غیر مستقیم در جریان شخصیت پردازی ها، صحنه پردازی ها، گفت گو،... به خواننده ارائه می گردد. از طرفی تمرکز بر شخصیت اصلی و صحنه ها و به تصویر کشیدن آن چه مورد نظر نویسنده است؛ از جامعه، زندگی مردم متوسط و مشکلاتی که این طبقه در زندگی خود متحمل شده اند او را برآن داشته است که نقش یک راوی (مفسر)ایفا کند و درنهایت به موفقیت چشمگیری هم دست یافته است. پژوهش حاضر برآن است که عناصر داستان را در مجموعه "الحب فوق البلاط" بررسی وجست وجو نماید. چارچوب پژوهش برپایه ی توصیفی-تحلیلی می باشد.