زبان شناسی نقش گرا به عنوان یکی از رویکردهای علم زبان شناسی، بر بافت زبان و نقش-های اجتماعی زبان تأکید دارد. پایه گذار این نظریه "مایکل هلیدی" زبان شناس بریتانیایی مقیم استرالیا در قرن بیستم است. وی برای تحلیل ارتباط زبانی سه مرحله را بیان می کند: 1- بافت موقعیتی؛ 2- نظام معنایی؛ 3- نظام واژی دستوری. بافت موقعیتی مربوط به زمینه ی گفتمان، عاملان گفتمان و شیوه ی گفتمان است. نظام معنایی بیانگر «معنا بنیاد» بودن این دستور است و سه فرانقش اندیشگانی، بینافردی و متنی را در بر می گیرد. نظام واژی- دستوری که گسترده ترین لایه از دستور نقش گرای هلیدی است شامل ساختار گذرایی، ساختار وجه، عوامل ساختاری و عوامل غیر ساختاری است. جبران خلیل جبران نویسنده و شاعر توانا در قرن نوزده و بیست است که آثار بسیاری به نظم و نثر دارد. این پژوهش سعی دارد به روش توصیفی-تحلیلی، با تکیه بر رویکرد فرانقش بینافردی قصیده ی «المواکب» جبران خلیل جبران مورد بررسی قرار دهد و به تحلیل ساختار وجه و باقیمانده بپردازد. شیوه ی گردآوری مطالب در این پژوهش کتابخانه ای و از طریق فیش برداری است. نتایج این پژوهش توانایی و نبوغ شاعر را در جهت ایجاد ارتباط زبانی با مخاطب خویش نشان می دهد. وی با استفاده از وجوه مختلف خبری، تأکیدی، امری، پرسشی، تمنایی و قطبیت مثبت به بیان تجربیات مادی و انتزاعی خویش می پردازد و با بسامد بالای وجه خبری و تأکیدی، مخاطب را از مشکلات و مسائل جامعه بشری مطلع می کند و برای اقناع مخاطب بر یافته های خویش به طرق مختلف تأکید می کند و با کاربرد وجه امری او را به نواختن «نی» دعوت می کند، و باور دارد که نغمه های «نی» رمز جاودانگی و سعادت است. جبران در ادامه، آرمان سرای رویایی خویش «جنگل» را توصیف می کند که با کاربرد قطبیت منفی از نبودن مشکلات جامعه در محیط جنگل خبر می دهد و با استفاده از وجه تمنایی برای مردم زندگی در چنین مکانی را آرزو می کند. وی در کل قصیده با بسامد بالای قطبیت مثبت خود را با مخاطب یکی می داند و با او ارتباط صمیمانه ای برقرار می کند.