دین و ادب پیوندی کهن و ناگسستنی با هم دارند بطوریکه دین همواره الهام بخش ادبیات در به نمایش گذاشتن زیبائیها و به تصویر کشیدن روشنائیها بوده و پیامبران و خردورزان و پارسایان و مشفقان جوامع بشری در گستره زمین و امتداد زمان همواره عنان زبان را به عنوان نماد ادبیات در دست داشته و در میدان سخن و سخنوری تاخته اند. مدایح نبوی به عنوان پدیده ای دینی، ادبی از بارزترین مصادیق و گویاترین جلوه های ادبیات متعهد محسوب می شوند که ضمن در برداشتن پیامهای ارزشی، اجتماعی و اسوه های رفتاری مورد تأیید دین، زمینه ساز شکوفا شدن جلوه های ادبی نیز هستند و در فضای لطیف و بی گرد و غبار ادبیات چشم انداز زیبایی می آفرینند و دو گرایش اصیل در نهاد بشری یعنی تمایل به رشد و تعالی و عشق به جمال و زیبائی را بطور همزمان به نمایش می گذارند و نقطه تلاقی ذوق رجال ادب و عرفان را نشان می دهند؛ ولی با وجود این نویسندگانی که در زمینه مدایح نبوی به کاوش پرداخته اند، تعریف واضح و روشنی از مدایح نبوی ارائه نداده و حد و مرز معینی برای آنها مشخص نکرده اند و همین امر باعث شده که در انتساب بسیاری از قصائد از جمله دالیه اعشی و لامیه کعب بن زهیر و غیره، به مدایح نبوی، میان اهل فن اختلاف نظر وجود داشته باشد. بیشتر محققین در تعریف مدایح نبوی، سه نکته تفاوت بین مدیح و رثا، انگیزه صادقانه و پیامبر محوری را مورد توجه قرار داده اند، لذا قبل از اینکه تعریف جامع و مانعی از مدایح نبوی ارائه دهیم نگاهی گذرا به این سه نکته می اندازیم.