هدف پژوهش حاضر، تحلیل وضعیت اقتصاد روستایی و نسبت آن با امر توسعه و نوسازی در ایران است. گزاره اصلی این است که اقتصاد روستایی در دورهی پهلوی دوم، دچار افول و سپس فروپاشی گردید که این مسئله به میانجی سیاستها و برنامههای توسعه_ برنامههای عمرانی توسعه، اصلاحات ارضی، نظامهای بهرهبرداری مدرن «نظیر ایجاد واحدهای کشت و صنعت شرکتهای سهامی زراعی، تعاونیهای تولید»_ اتفاق افتاده است. بیشتر مطالعات در مورد توسعه روستایی در ایران با دیدگاه نوسازی انجام گرفته که نشان از پیوند این نظریه با برنامههای توسعهای میباشد. مدرنیزاسیون و توسعهآمرانه در امتزاج با صنعتیشدن و شهرنشینی در ایران بعنوان دستگاه مفهومی این پژوهش صورتبندی شد. اعتبار دادهها با کیفیت منابع و شیوه تجزیه و تحلیل دادهها بصورت توالی تاریخی و صیرورت برنامهها مدنظر قرار گرفته است. نتایج پژوهش نشان داد که برنامهها و اقدامات توسعهای ذیل الگوی نوسازی، با وجود برخی پیامدهای مثبت، بهتدریج و با روند روبهرشد فروش نفت و تأثیرات آن بر اقتصاد ایران، و با دگرگونی نظام ارضی، تغییر شیوه حکمرانی روستایی، سلطه نظام برنامهریزیآمرانه و ظهور نظام سرمایهداری تجاری_ صنعتی، زمینههای فروپاشی اقتصاد روستایی را فراهم نمودهاند. این روند، مهاجرت روستا_ شهری، کاهش تولیدات کشاورزی، خروج نیروی فعال کار از روستاها، عدم سرمایهگذاری در بخش کشاورزی و تولیدی و وابستگی به دولت، توجه دولت به بخشهای عمرانی، به حاشیه-راندن مشارکت روستایی و ارجحیت اقتصادِ کلان بر فرهنگ و اجتماع را بدنبال داشته است.