از منظر جامعهشناختی، مرزها مکانیزمهای تمایز و انسجام هستند. کلاسیک های جامعه شناسی مانند دورکیم معتقدند که مرزهای اجتماعی برای حفظ انسجام جمعی ضروری هستند و "ما" را از "آنها" متمایز میکنند. بزعم دورکیم مرزها به عنوان عناصر ضروری برای همبستگی جمعی، نقش مهمی در شکلدهی هویت گروه دارند. لذا جامعهشناسی در دوران آغازین خود، اغلب به مرزها به عنوان موجودیتهای ایستا و جغرافیایی که حاکمیت دولت-ملتها را حفظ میکنند، نگاه می کرد. با این حال، پژوهشگران معاصر بر سیالیت و ساخت اجتماعی مرزها تأکید دارند. آنها معتقد مرزها ساختارهای پویایی هستند که در عملهای اجتماعی و روابط قدرت ریشه دارند. به عنوان مثال، آندریاس و اسنایدر (۲۰۰۰) مرزها را به عنوان "مکانهای حکومتداری و مقاومت" توصیف میکنند. این صاحبنظران حوزه مرزی به جای مفهوم "مرزهای سرزمینی" از مفهوم "فرآیندهای مرزی" صحبت می کنند بدین معنا که چگونه مرزها از طریق عملهای روزمره، سیاستهای دولتی و تعاملات جهانی تولید و بازتولید میشوند.